کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تا کی ز حرص سیم مس رخ طلا کنی
    رو کوش در عمل که نظر کیمیا کنی
    ملک جهان و هر چه در آن هست آن تست
    لیک آنزمان که خویش تو آن خدا کنی
    بالله تو را بقای ابد دست می‌دهد
    در راه حق چو هستی خود را فدا کنی
    گفتند مار نفس بکش ای عجب که تو
    این مار را بپروری و اژدها کنی
    خشت است بالش آخر و خاکست بسترت
    حالی اگر ز چرخ برین متکا کنی
    آخر برهگذر فتدت سیم استخوان
    گر صد هزار خانهٔ زرین بنا کنی
    زان پیشتر که از تو علایق جدا شود
    آن به که خویش دل ز علایق جدا کنی
    حق مهربان تر از تو بود بر تو حیف نیست
    بیگانه خویش را ز چنین آشنا کنی
    او خواندت بخود تو گریزی بسوی دیو
    ابلیس را بگیری و حق را رها کنی
    با حق تو عهد بستهٔی اندر ازل صغیر
    توفیق خواه از او که بعهدت وفا کنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha