کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چشم تو می‌نماید چون آهوی تتاری
    اما به صید دل‌ها شیری بود شکاری
    رشک آیدم چه بر خاک ای سروقد نهی پای
    خواهم که پای خود را بر چشم من گذاری
    ناصح که منع من کرد از عشق روی خوبان
    پنداشت عاشقی هم کاری است اختیاری
    در خیل نازنینان چون یار ما که دارد
    زلفی بدین سیاهی چشمی بدین خماری
    گر نیست آسمان را ز ابروی او اشارت
    چون پیشه کرده دایم آئین کجمداری
    با زور و زر وصالش کس را نگشته حاصل
    این در نمی‌توان زد الا به آه و زاری
    آن دم که دید چشمم آن زلف بیقرارش
    دادم عنان دل را در دست بیقراری
    چون غنچه مرادم نشکفت از لبانش
    از دیده اشگبارم چون ابر نوبهاری
    در دور چشم مستش دیوانگی است الحق
    کس از صغیر خواهد گر عقل و هوشیاری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha