کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زلف از شانه بروی چو قمر میریزد
    یا که بر برگ سمن سنبل تر میریزد
    هر دلی کی هدف ناوک نازش گردد
    غمزه اش خون دل اهل نظر میریزد
    گر نقاب افکند از روی جود آنزهره جبین
    حسن او آبروی شمس و قمر میریزد
    با که گویم که همی کام مرا دارد تلخ
    آنکه از قند لبش تنگ شکر میریزد
    دامنم رشگ گلستان شده بس دیده بر آن
    با خیال رخ او خون جگر میریزد
    کی شوم شاد که هر دم پی آزردن من
    فلک بوقلمون رنگ دگر میریزد
    افتد از قدر چو از مرد هنر گردد دور
    می شود زشت ز طاوس چو پر میریزد
    گنج بیند چو نشد مایهٔ خود از خجلت
    رو نهان می‌کند و خاک به سر میریزد
    حرص دزدیست که او را نکنی گر زندان
    خون عیسی ز پی بردن خر میریزد
    بحر رحمت متلاطم کند آنقطرهٔ اشگ
    که ز چشم تو بهنگام سحر میریزد
    تا ثنا خوان شهنشاه نجف گشته صغیر
    سخنش آب بر روی در و گهر می‌ریزد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha