کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یار بی پرده عبث پرده ز عارض نگشاید
    رونما جان طلبد تا ندهی رخ ننماید
    از وفا نام مبر در بر آن شوخ که با وی
    هر چه مهر تو شود بیش جفایش بفزاید
    لاف از عقل و دل و دین بر آن مه نتوان زد
    که بیک غمزهٔ چشم سیه این هر سه رباید
    هر نفس می‌طلبم کام خود از یار و لیکن
    ترسم آخر نفسم در عوض کام برآید
    منکه در عشق توام خون جگر آب وضو شد
    جز بمحراب دو ابروی توام سجده نباید
    نیست انصاف که یار دگری بر تو گزینم
    که بود در تو ز حسن آنچه ترا باید و شاید
    شب غم روز جنون زاد برای تو صغیرا
    می ندانم دگر ا ین روز برای تو چه زاید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha