کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گراز تن جان شود معزول، عشقت جای آن دارد

    که در ملک دلم عشقت، همان حکم روان دارد

    مرا هم نیمه جانی بود و در جان، محنت عشقت

    به محنت داد جان لیکن، محبت‌ها چنان دارد

    دل از من بستد ابرویت، که چون چشم خودش دارد

    ازین معنیش پیوسته، سیاه و ناتوان دارد

    مرا گویند در کویش، مرو کانجاست، هم جانان

    کسی در منزل جانان چرا تشویش جان دارد

    صبا تا پرده نگشاید، زروی غنچه، ننشیند

    اگر گل می‌درد جامه و گر بلبل فغان دارد

    ازین پس کرده‌ام نیت، که خاک درگهت باشم

    همه همت برین دارم، گرم دولت، برآن دارد

    قلم را سرزنش کردم، که ظاهر کرد راز دل

    چه جای سرزنش بود این، نی آتش چون نهان دارد

    اگر چون شمع قصد سر کنی، بی‌جرم سلمان را

    نزاعی نیستش بر سر، سر و جان، در میان دارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha