به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
هر شب از کویت مرا سر مست و شیدا میکشند
چون سر زلفت بدوشم بیسرو پا میکشند
بارها کردم من از رندی و قلاشی کنار
بازم اینک که در میان شهر، رسوا میکشند
گفته بودم: در کشم دامن ز خوبان، لیک بس
ناتوانان را به بازوی توانا میکشند
ما ز رسوایی نیندیشیم، زیرا مدتی است
تا خط دیوانگی بر دفتر ما میکشند
میکشم هر شب به جام چشمها، دریای خون
شادی آنانکه بر یاد تو دریا میکشند
خرم آن مستان که بیآمد شد ساغر مدام
از کف ساقی دردت، درد صهبا میکشند
دل خیال زلف و خالت کرد، گفتم: زینهار!
در گذر زینها که اینها سر به سودا میکشند
بر حواشی گل رخسار نقاشان حسن
میکشند از غالیه خطی و زیبا میکشند
جان فدای آن دو مشکین سنبلت کز روی ناز
چون بنفشه دامن گلبوی در پا میکشند
بر دل سلمان، کمانداران ابرویت کمان
سخت شیرین میکشند، بگذارشان تا میکشند
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.