به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
زین پیش داشت یار غم کار و بار یار
آخر فرو گذاشت به یکبار کار یار
عمری گذشت تا سخنم را به هیچ وجه
در خود نداد ره، دهن تنگ بار یار
چندانکه میروم ز پی یار جز غبار
چیزی نمیرسد به من از رهگذار یار
افتادهام به بحری وانگه کدام بحر؟
بحری که نیست ساحل آن جز کنار یار
بار جهان کجا و دل تنگم از کجا؟
جایی است دل که نیست در و غیر بار یار
نگرفته است دامن من هیچ آب و خاک
الا که آب دیده و خاک دیار یار
یار ار به اختیار تو شد نیک، ور نشد
واجب بود متابعت اختیار یار
چون غنچهام اگر چه بسی خار در دل است
من دل خوشم به بوی نسیم بهار یار
بلبل گذاشت شاخ سمن، میل خار کرد
یعنی که خوشتر از گل اغیار خار یار
سلمان! تو چند دعوی یار کنی که خود
پیداست بر محک محبت عیار یار؟
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.