کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هر خدنگی که ز دست تو به جان می‌رسدم

    من چه گویم که چه راحت به روان می‌رسدم؟

    خود گرفتم که به من دولت وصلت نرسد

    ناوکی آخر از آن دست و کمان می‌رسدم

    من که باشم که رسد دیدن روی تو به من

    این قدر بس که به کوی تو فغان می‌رسدم

    بلبل باغ جمال توام از گلبن وصل

    گر به رنگی نرسم بویی از آن می‌رسدم

    ترک سودای تو هرگز نکنم، منع چه سود؟

    خود گرفتم نرسم بویی از آن می‌رسدم

    ناله آمد که کند با تو بیان حال دلم

    وینک اندر عقبش اشک روان می‌رسدم

    راز سر بسته زلف تو نمی‌یارم گفت

    که زبان می‌کشند چون به زبان می‌رسندم

    از فراقت نتوانم که زنم دم کان دم

    شعله شوق تو از دل به دهان می‌رسدم

    از تو پنهان چه کند حال دل خود سلمان

    که حکایت به دل خلق جهان می‌رسندم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha