کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    قدم خمیده گشت، ز بار بلاست این

    اشکم روان شدست، ز عین عناست این

    در خویش ره نداد دلم هیچ صورتی

    غیر خیال دوست که گفت آشناست این؟

    عمریست تا نشسته‌ام ای دوست بر درت!

    نگذشت بر دلت که برین در چراست این؟

    می‌گفت: کام جان تو از لب روا کنم

    این خود نکرد جان به لب آمد رواست این

    بگذشت دوش بر من و انگشت می‌نهاد

    بر دیده گفتمش: صنما بر کجاست این؟

    تهدید می‌نمود ولی گفت: چشم من

    دل می‌برد ز مردم والحق جفاست این

    او می‌کند جفا و من انگشت می‌نهم

    بر حرف عین خویش که عین خطاست این

    عهدی است تا نمی‌شنوم بویت از صبا

    از توست یا ز سستی باد صباست این

    می‌زد غم تو حلقه و در بسته بود دل

    جان گفت در مبند که دلدار ماست این

    سر در رهش نهادم و گفتم: قبول کن!

    گفتا: چه می‌کنم که محل بلاست این؟

    پرسیده‌ای که ناله سلمانت از چه خواست؟

    آیینه را بخواه و ببین کز چه خاست این؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha