کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خاک آن بادم که از خاک درت بویی برد

    گرد آن خاکم که باد از کوی مه رویی برد

    از هوا داری بجان جویم نسیم صبح را

    تا سلامی از من بیدل به دلجویی برد

    چون زهر سویی نشانی می‌دهندش، می‌دهم

    خاک خود بر باد تا هر ذره‌ای سویی برد

    با سر زلف مرا سربسته رازی هست ازان

    دم نمی‌یارم زدن ترسم صبا بویی برد

    بر سرت چندان پریشان جمع می‌بینم که گر

    بر فشانی عقد گیسو هر دلی مویی برد

    تاب مویت نیست رویت راز پیشش دور کن

    حیف باشد نازنینی بار هندویی برد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha