کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تو را آنی است در خوبی که هرکس آن نمی‌داند

    خطی گل بر ورق دارد که جز بلبل نمی‌خواند

    به رخسار تو می‌گویند: می‌ماند گل سوری

    بلی می‌ماندش چیزی و بسیاری نمی‌ماند

    نمی‌یارد رخت دیدن که چون می‌بیندت چشمم

    ز معنی می‌شود قاصر، به صورت باز می‌ماند

    شب ماه روشن است امشب، بده پروانه تا خادم

    ندارد شمع را برپا، برد جاییش بنشاند

    برافشان دست تا صوفی، بپایت سر دراندازد

    درا دامن کشان تا دل، ز جان دامن برافشاند

    بدورت قبله مستان چرا باید که باشد می؟

    تو لب بگشای با ساقی بگو تا قبله گرداند

    قرار ما اگر خواهی، تو با باد سحرگاهی

    قراری کن که زنجیر سر زلفت نجنباند

    امید وصلت، امروزم به فردا می‌دهد وعده

    برینم وعده می‌خواهد که یک چندی بخواباند

    به گردی از سر کوی تو جانی می‌دهد سلمان

    متاعی بس گرانست این بدین قیمت که بستاند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha