به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
دل نصیب از گل رخسار تو، خاری دارد
خاطر از رهگذرت، بهره غباری دارد
دیده در خلوت وصل تو ندارد، راهی
کار، کار دل تنگ است، که باری دارد
غم ایام خورم، یا غم خود، یا غم دوست؟
غم من نیست از آن غم که شماری دارد
دوش صد بار به تیغ مژهام زد چشمت
که به هر گوشه چو من کشته، هزاری دارد
گله کردم، دهنت گفت: مگو هیچ که او
مست بود، امشب و امروز خماری دارد
عالمی غرقه دریای هوا و هوسند
هر کسی خاطر یاری و دیاری دارد
زین میان، خاطر آسوده کسی راست که او
دامن دوست، گرفتست و کناری دارد
بحر، میجوشد و جز باد ندارد در کف
صدف آورده به کف، در و قراری دارد
پای باد از پی آن، هر نفسی میبوسم
که به خاک سر کوی تو، گذاری دارد
نیست در کوی تو کاری، دگران را لیکن
با سر کوی تو سلمان، سروکاری دارد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.