کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفت: ای امیر عفریتان، این غزال مرا دختر عم و سی سال با من همدم بود، فرزندی نیاورد. کنیزکی گرفتم. آن کنیز پسری بزاد. چون پسر پانزده ساله شد مرا سفری پیش آمد. از بهر تجارت به شهر دیگر سفر کردم و دخترعم من که همین غزال است، در خردسالی ساحری آموخته بود. پس کنیز و پسر مرا با جادو، گاو و گوساله کرده به شبان سپرده بود.

     

    پس از چندی که من از سفر آمدم، از کنیز و پسر جویان شدم. گفت: کنیز بمرد و پسر بگریخت. من از این سخن گریان شدم و سالی اندوهگین بنشستم تا عید قربان در رسید. به پیش شبان فرستادم و گاوی فربه خواستم که قربانی کنم. شبان گاوی فربه بیاورد که کنیز من بود. من آستین بر زده، دامن به میان محکم کردم و کاردی گرفتم که آن را قربان کنم. گاو بنالید و بگریست. بر او رحمت آوردم و خود نکشتم. شبان را گفتم او را بکشت و پوست از او برگرفت. استخوانی دیدم بی گوشت. از کشتن آن پشیمان شدم ولی پشیمانی من سود نداشت. پس آن را به شبان داده گفتم: گوساله ای فربه از برای من بیاور. شبان گوساله ای آورد که آن پسر من بود. چون گوساله مرا دید، رسن پاره کرده پیش من آمد. بر خاک غلتیده خروش کنان همی گریست. من بدو رحمت آوردم و به شبان گفتم: این را رها کن و گاو دیگر بیاور.

    چون قصه بدینجا رسید، بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست.

     

    دنیازاد گفت: ای خواهر، چه خوش حدیث گفتی. شهرزاد گفت: اگر امروز ملک مرا نکشد شب آینده خوشتر از این حدیث گویم. ملک با خود گفت: این را نمی کشم تا باقی داستان بشنوم.

    چون روز شد ملک به دیوان برنشست آن روز تا پسین به کار مملکت مشغول بود. وزیر همه روز منتظر کشته شدن دختر ایستاده هیچ خبر نشنود. در عجب شد. پس ملک از دیوان برخاسته به حرمسرای شد و با دختر وزیر به حدیث گفتن بنشست

     

    چون شب دویم برآمد

     

    در خوابگاه شدند و شهریار از دختر وزیر تمتع برداشت. پس از آن دختر وزیر از تخت به زیر آمده در پای تخت بنشست. دنیازاد گفت: ای خواهر حدیث بازرگان و عفریت را تمام کن. شهرزاد گفت: اگر ملک اجازت دهد بازگویم. ملک جواز داد.

     

    شهرزاد گفت: ای ملک جوانبخت، خداوند غزال به عفریت گفت: ای امیر عفریتان، چون گوساله بگریست و روی به خاک بمالید مرا بر وی رحمت آمد. با شبان گفتم که: این گوساله رها کن. همین غزال که دختر عم من است، به پیش من ایستاده نظر می کرد و در کشتن گوساله همی کوشید و می گفت: همین گوساله را بکش که گوساله ای است فربه. ولی من کشتن گوساله را به خود هموار نکردم، به شبانش دادم. شبان گوساله گرفته برفت.

     

    روز دیگر شبان پیش من آمد و بشارت داده گفت: مرا دختری است که در خردسالی از پیر زالی ساحری آموخته بود. چون من گوساله به خانه بردم آن دختر روی خود پوشیده بگریست. پس از آن بخندید و گفت: ای پدر، چون است که مرد بیگانه به خانه همی آوری؟ گفتم: مرد کدام است و گریه و خنده تو از بهر چه بود؟ گفت: این گوساله بازرگان زاده است که زن پدرش او را با مادر او به جادو گاو و گوساله کرده است و سبب خنده همین بود. اما گریستنم از برای این بود که مادر او را پدرش سر بریده.

    ای امیر عفریتان، چون این را از شبان بشنیدم از خانه به در آمدم و از نشاط پای از سر نمی دانستم و همی رفتم تا به خانه شبان رسیدم. دختر شبان بر من سلام داد و دست مرا ببوسید و به کناری ایستاد.

     

    پس از آن همان گوساله پیش آمد و روی بر زمین مالیده بر خاک غلتید. من با دختر شبان گفتم: آنچه از این گوساله گفته ای راست است؟ گفت: آری، این فرزند تو است. گفتم: اگر او را از این رنج خلاص کنی چندان مال بر تو بذل کنم که بی نیاز شوی. دختر تبسمی کرده گفت: مرا به مال حاجتی نیست. اما با من عهد کن که اگر من از این گوساله سحر بر دارم مرا بدو کابین کنی و اجازت دهی که به جادو کننده او جادو کنم وگرنه از بد او ایمن نخواهم بود. گفتم: خون دختر عم خود را بر تو حلال کردم، آنچه دانی بکن.

     

    پس طاسی پر از آب کرده و افسونی بر آن خوانده بر گوساله پاشید. فی الحال گوساله به صورت انسان برآمد. من او را در آغوش کشیده به چشمش بوسه دادم و دختر شبان را به زنی او در آوردم. او نیز دختر عم مرا به جادو غزالی کرد. او همین غزال است. به هر سو که می روم آن را با خود می برم. چون به اینجا رسیدم بازرگان را در همین مکان دیده حکایت او را شنیدم؛ بایستادم تا از انجام کار او آگهی یابم. ای امیر عفریتان، این است حکایت من و این غزال. عفریت گفت: طرفه حدیثی است، از سه یک خون او درگذشتم.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha