کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در میان ما عیدی هست که عید دیرش نامند و هر سال در آن عید دختران ملوک و بزرگان و بازرگانان جمع آیند و هفت روز به دیر اندر بنشینند و من نیز از جمله ایشان بودم. چون دشمنی در میان پدید شد، پدرم مرا هفت سال از میان آن جمع منع کرد. اتفاقا سالی دختران ملوک و بزرگان در آن عید به دیر آمدند و از جمله ایشان صفیه دختر ملک قسطنطنیه بود. هفت روز در دیر بماندند. هشتمین روز بازگشتند. صفیه گفت: من به قسطنطنیه نخواهم رفت مگر از راه دریا. پس کشتی از برای او مهیا کردند. صفیه با خاصان خویش به کشتی بنشستند و همی رفتند تا اینکه باد مخالف، کشتی را از راه به در کرد. قضا را به دریا اندر یک کشتی از نصارای جزیره کافور بوده و پانصد تن از فرنگیان در آن کشتی بودند. چون کشتی حامل صفیه پدید شد، فرنگیان کشتی بدان سو راندند تا نزدیک شدند. طنابها به کشتی صفیه بستند و به نزدیک کشتی خودشان کشیدند و قصد جزیره کافور کردند. ساعتی نرفت که باد مخالف بوزید و کشتی را همی آورد تا به سامان مملکت ما رسیدند. ما بیرون رفته ایشان را بگرفتیم و کشتیم و کنیزکان و اموال را به غارت بردیم و در کشتی چهل تن کنیز بودند که صفیه یکی از ایشان بود. پس کنیزکان گرفته به نزد پدر بردیم و ما نمی دانستیم که دختر ملک افریدون در میان آن کنیزکان است. پدرم ده تن از کنیزکان بگزید و تتمه بر دیگران بخشید و از آن ده تن پنج تن با هدیه های قیمتی به پدر تو، ملک نعمان، فرستاد. ملک نعمان از آن پنج کنیز، صفیه دختر ملک افریدون را از برای خویشتن بگزید و در آغاز امسال ملک افریدون کتابی به پدر من فرستاد و در آن کتاب چیزها نوشته بود که نشایدش گفت و پدر مرا ترسانده و سرزنش کرده بود که شما دو سال است کشتی از دست فرنگیان گرفتید و از جمله آن چیزها که در کشتی بود دختر من صفیه با شصت تن از کنیزکان بودند و کس پیش من نفرستادید و مرا آگاه نکردید. من هم از بیم آنکه در میان ملوک، ننگ از برای من روی دهد، نتوانستم که حکایت دختر خویش فاش کنم و کار خود تا امسال پوشیده داشتم و کس نزد فرنگیان فرستاده سراغ دختر گرفتم. ایشان گفتند: ما از مملکت تو بیرونش نبرده ایم و باز ملک افریدون در کتاب نوشته بود که: اگر شما با من سر دشمنی ندارید و قصد شما دریدن پرده من نیست همان ساعت که کتاب من به شما رسد، دختر مرا نزد من بفرستید. هرگاه در این کار اهمال بورزید و بر من عصیان کنید هر آینه مکافات بدکرداری شما بکنم.

    چون این کتاب به پدر من رسید دانست که صفیه دختر ملک افریدون در میان آن کنیزکان بوده. کار بر او دشوار شد و از کرده پشیمان گردید و حیران بود که صفیه را از ملک نعمان باز پس نتواند خواست، خاصه این روزها که ملک نعمان را از صفیه اولاد به هم رسیده. الغرض پدرم پس از آگاهی بر این کیفیت دانست که به ورطه بزرگ اندر است و چاره از هیچ رهگذر ندارد. پس جواب کتاب ملک افریدون بنوشت که ندانسته صفیه را به ملک نعمان فرستاده ام و ملک را از او فرزند به هم رسیده. چون جواب پدرم به ملک افریدون رسید از غایت خشم برخاست و بنشست و بجوشید و بخروشید و گفت: چگونه می شود که دختر من اسیر شود و دست به دست بگردد و او را بی مهر و عقد، چون کنیزکان مملوک شمرند. پس از آن گفت: به حق مسیح و به حق دین صحیح سوگند که آرام نگیرم و ننشینم تا این ننگ از خود بردارم و کاری کنم که پس از من در زبانها گفته آید و پیوسته می خواست حیلتی کند و کیدی سازد تا اینکه رسول به نزد پدرت ملک نعمان فرستاده و با سخنان دروغ او را از جای برانگیخته و او نیز سپاه آماده کرده روان ساخته و ملک افریدون را از این جنگ قصد این بوده که ترا دستگیر کند و سپاه ترا پراکنده و تلف سازد.

    و اما آن سه گوهر قیمتی که به پدر تو نوشته چگونگی آنها این است که سه گوهر بزرگ و قیمتی در نزد صفیه بود. پدر من آنها را از او بگرفت و به من داد. اکنون آنها نزد من است. تو به سوی سپاه خویش باز گرد و پیش از آنکه ایشان به شهر رومیان و فرنگیان داخل شوند ایشان را باز گردان که اگر ایشان به شهر اندر آیند خلاصی نخواهند یافت.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha