کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

     گفت: در آغاز جوانی در شهر دمشق، طبابت می کردم. روزی مملوکی از خانه والی دمشق نزد من آمده مرا به خانه والی برد. چون به خانه اندر شدم، در صدر ایوان تختی دیدم و به فراز تخت بیماری خفته بود. به فراز تخت برشدم. پسری دیدم که بدان خوبی و زیبایی هرگز ندیده بودم. به بالینش نشسته خواستم که نبض او به دست گیرم، او دست چپ به در آورد. من از بی ادبی او در عجب شدم ولکن نبض گرفته دوا نوشتم و همه روزه به معالجتش همی رفتم تا بهبودی یافت و به گرمابه اش فرستادم. از گرمابه بیرون آمده خلعتی به من داد و بیمارستان دمشق به من سپرد. روزی گرمابه را از بیگانگان خلوت کرده مرا با خویشتن به گرمابه برد. چون جامه برکند دیدم که دست راست او بریده است. شگفت ماندم و محزون گشتم و در تن او اثر زخم تازیانه دیدم. انگشت فکرت به دندان گرفته، حیران بودم. چون او حیرت من بدید با من گفت: ای حکیم زمان، از کار من در عجب مشو، چون از گرمابه بیرون رویم حدیث خود با تو بگویم. چون از گرمایه به در شدیم و به خانه اندر، خوردنی بخوردیم، گفتم: حدیث بازگو.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha