کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تو نیز ای ملک، اگر به گفته حکیم رویان دل بنهی، در کشتن تو تدبیری کند و به زودی کشته شوی، چنان که در بهبودی تو تدبیر کرد. ملک یونان گفت: راست گفتی که او چنان که به آسانی مرا از برص خلاص کرد. تواند که دسته گلی به من دهد که من آن را بوییده هلاک شوم. اکنون بازگوی که رای صواب کدام است؟ وزیر گفت: او را بکش و از شر او به راحت اندر باش و پیش از آنکه او با تو کید کند تو حیلت بر او تمام کن. در حال ملک یونان حکیم رویان را بخواست. حکیم رویان حاضر آمد و آستان ملک را بوسه داد و گفت:

    خدایگان جهانا خدای یار تو باد

    سعادت ابدی جفت روزگار تو باد

    به هر کجا که زنی تیغ دست دست تو باد

    به هر کجا که نهی پای کار کار تو باد

    و باز بر خواند:

    فخر کن بر همه شاهان که ترا شاید فخر

    ناز کن بر همه میران که ترا زیبد ناز

    گوی فتح و ظفر اندر خم چوگان تو باد

    چون دل محمود اندر خم زلفین ناز

    و باز گفت:

    اندیشه به رفتن سمندت ماند

    آتش به سنان دیو بندت ماند

    خورشید به همت بلندت ماند

    پیچیدن افعی به کمندت ماند

    چون حکیم رویان ابیات به انجام رسانید ملک گفت: دانی که از بهر چه خواستمت؟ حکیم گفت:

    «لا یعلم الغیب الا الله »

    (= کسی جز خدا از نهان آگاه نیست).

    ملک گفت: ترا از بهر کشتن آورده ام! حکیم از این سخن در عجب شد و حیران مانده، گفت: به کدام گناه مرا خواهی کشت؟ ملک گفت: تو جاسوسی و به قصد کشتن من آمده ای؛ پیش از آنکه تو مرا بکشی، من ترا بکشم. آنگاه ملک سیاف خواست و به کشتن حکیم اشارت فرمود. حکیم گفت: مرا مکش که خدا ترا نکشد. ملک گفت: تا ترا نکشم ایمن نتوانم زیست و همی ترسم که با اندک چیزی مرا بکشی، چنان که چوگان به دست من داده مرا از برص خلاص کردی. حکیم گفت: ای ملک، پاداش نیکویی من نه این است. ملک گفت: ناچار باید کشته شوی، حکیم رویان هلاک خویشتن یقین کرده محزون شد و بگریست و از نیکوییها که با ملک کرده بود، پشیمان گشت و گفت:

    قحط وفاست در بنه آخرالزمان

    هان ای حکیم پرده عزلت بساز هان

    تو غافل و سپهر کشنده رقیب تو

    فرزانه خفته و سگ دیوانه پاسبان

     

    آنگاه سیاف پیش رفته شمشیر برکشید و کشتن را دستوری خواست. حکیم رویان بگریست و با ملک گفت:

    ای بر سر خلق سایه عدل خدای

    بخشودنی ام بر من مسکین بخشای

    پس از آن بگریست و گفت: ای ملک، پاداش من نه این بود. تو مرا پاداش همیدهی چنان که نهنگ صیاد را. ملک گفت: چون است حکایت نهنگ با صیاد؟ حکیم گفت: ای ملک، در زیر تیغ چگونه توانم حدیث گفت؟ تو از من درگذر و به غریبی من ببخشای که خدای تعالی بخشندگان ببخشاید. پس در آن هنگام یکی از خاصان، پایه سریر ملک را بوسه داده گفت: ای ملک، از او درگذر که ما گناهی از او ندیده ایم. ملک گفت: اگر من او را نکشم خود کشته شوم. از آنکه کسی که تواند چوگانی به دست من داده از ناخوشی برص نجاتم دهد، این نیز می تواند که دسته گلی به من دهد که من او را بوییده هلاک شوم. مرا گمان این است که او جاسوسی است که به کشتن من آمده به ناچار او را باید کشت.

    چون حکیم دانست که ناچار کشته خواهد شد گفت: ای ملک، اکنون که به کشتنم آستین بر زده ای مرا دستوری ده که به خانه خویش روم و وصیت بگزارم و مرا کتابی است برگزیده، او را آورده بر تو هدیه کنم. ملک گفت: چگونه کتابی است؟ حکیم گفت: آن کتاب سودهای بسیار دارد. کمتر سودش این است که پس از آنکه سر بریده شود، ملک آن کتاب را بگشاید و از صفحه دست چپ سه سطر بخواند، آنگاه سر من در سخن آید و آنچه را ملک سؤال کند، پاسخ دهد. ملک را این سخن عجب آمد و حکیم را به پاسبان سپرده جواز رفتنش داد.

    حکیم به خانه خویش رفته دو روز در خانه همی بود. روز سیم در پیشگاه ملک حاضر گشت. کتابی کهن با مکحله ای در دست داشت. طبقی خواسته از آن مکحله اندکی دارو به طبق فرو ریخت و گفت: ای ملک، این کتاب بگیر چون سر مرا ببرند بفرمای که در همین طبق نهاده بدین دارو بیالایند که خونش بازایستد. آن گاه کتاب گشوده بدان سان که گفتم سه سطر بخوان و از سر من آنچه خواهی سؤال کن. ملک کتاب بستد و خواست که آن را بگشاید. ورقهای کتاب را به هم پیوسته یافت. انگشت به آب دهن تر کرده ورقی چند بگشود و به آسانی گشوده نمی شد. چون شش ورق بگشود به کتاب اندر خطی نیافت. گفت: ای حکیم، خطی در کتاب ندیدم. حکیم گفت: ورقی چند نیز بگردان. ملک اوراق همی گشود تا اینکه زهری که حکیم در کتاب به کار برده بود بر ملک کارگر آمد و فریادی بلند برآورد. حکیم رویان چون حالت ملک بدید، گفت: ای ملک، نگفتمت:

    حذر کن ز درد درونهای ریش

    که ریش درون عاقبت سر کند

    به هم بر مکن تا توانی دلی

    که آهی جهانی به هم بر کند

     

    و هنوز حکیم ابیات به انجام نرسانیده بود که ملک درگذشت.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha