کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بخواندش زنان جهان دیده را

    همیدن کسان پسندیده را

    بدان تا ورا پیش کاری کنند

    مرو را در آن رنج یاری کنند

    زنانی که بودند همسایگان

    ازین جاودانِ فرومایگان

    گرفته سراسر در و بام او

    شدستند گفتی نگهبان او

    بدانگه که صبح زمان دیمه داد

    زراتشت فرخ ز مادر بزاد

    بخندید و چون شد زمادر جدا

    درفشان شد از خنده ی او سرا

    عجب ماند در کار او باب او

    وزان خنده و و خوبی و آب او

    بدل گفت کاین فره ی ایزدیست

    جز این هرکه از مادر آید گریست

    مر او را نهادند زرتشت نام

    شدند آگه از کار او خاص عام

    درست آمد از خوابگو این سخن

    پدید آمد از گفته اش اصل و بن

    زنان را حسد خاست از خنده اش

    وزان طلعت خواب رخشنده اش

    بماندند از اندوه او در هوس

    کزین گونه هرگز ندیده است کس

    ندانیم ما کاین چه شاید بدن

    وزین در جهان خود چه خواهد شدن

    ندیدند زان گونه هرگز نهال

    بخوبی بگیتی نبودش همال

    بشهر اندر افتاد یکسر خبر

    ازان خنده و خوبی آن پسر

    کسی را که نا پاک و بد کیش بود

    ازان خنده بر جان او نیش بود

    بسی بود جادو دران روزگار

    که جز جادوی شان نبود هیچ کار

    در افتاد در جادوان مشغله

    روانشان همی سوخت چون مشعله

    بگفتند کاین آفت جان ماست

    ببایدش کرد از جهان کم و کاست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha