زرتشت بهرام پژدو
زراتشت نامه
6 – معجزه اول و زادن زراتشت از مادر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بخواندش زنان جهان دیده را همیدن کسان پسندیده را بدان تا ورا پیش کاری کنند مرو را در آن رنج یاری کنند زنانی که بودند همسایگان ازین جاودانِ فرومایگان گرفته سراسر در و بام او شدستند گفتی نگهبان او بدانگه که صبح زمان دیمه داد زراتشت فرخ ز مادر بزاد بخندید و چون شد زمادر جدا درفشان شد از خنده ی او سرا عجب ماند در کار او باب او وزان خنده و و خوبی و آب او بدل گفت کاین فره ی ایزدیست جز این هرکه از مادر آید گریست مر او را نهادند زرتشت نام شدند آگه از کار او خاص عام درست آمد از خوابگو این سخن پدید آمد از گفته اش اصل و بن زنان را حسد خاست از خنده اش وزان طلعت خواب رخشنده اش بماندند از اندوه او در هوس کزین گونه هرگز ندیده است کس ندانیم ما کاین چه شاید بدن وزین در جهان خود چه خواهد شدن ندیدند زان گونه هرگز نهال بخوبی بگیتی نبودش همال بشهر اندر افتاد یکسر خبر ازان خنده و خوبی آن پسر کسی را که نا پاک و بد کیش بود ازان خنده بر جان او نیش بود بسی بود جادو دران روزگار که جز جادوی شان نبود هیچ کار در افتاد در جادوان مشغله روانشان همی سوخت چون مشعله بگفتند کاین آفت جان ماست ببایدش کرد از جهان کم و کاست زرتشت بهرام پژدو