کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

     

    بفرمود تا فیلسوفان چهار

    ببردند و کردند زنده بدار

    دگر بار خواندش دعای دگر

    که آموخته بودش از دادگر

    از اشکم برون آختش است دست

    چو شیر اندر آن جای بر پای جست

    چو شد است را دست و پا هر چهار

    درست و برست از غمش شهریار

    زراتشت را باز نیکو نواخت

    سوی تخت برد و بر خون نشاخت

    همانگه بنزد زراتشت رد

    بپا ایستاده شه پر خرد

    بسی بوسه دادش ابر روی و سر

    همان نیز گردان پرخاشخر

    زرنجی که آمد برو عذر خواست

    پذیرفت زرتشت و شد کار راست

    چنین کرد داند خدای بزرگ

    همورا گزین رهنمای بزرگ

    پسندش نیاید بحز راستی

    فروغی نگیرد برش کاستی

    کند آنچه خواهد که او پادشاست

    نگوید کسی کاین چنین خود چراست

    یکی را رساند ز تخت ثری

    بسوی شهی و ابی لشکری

    یکی را که لشکر بود صد هزار

    بگردون هفتم رسانیده کار

    مر او را از آنجا بزیر افکند

    سر و گردن و پشت او بشکند

    کسی باز نتواندش کرد ازان

    که پادشاهست و ما بندگان

    ازو خود نیاید بجز عدل و داد

    ترا بود باید بدان داد شاد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha