کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

     

    بپرسید زرتشت بار دگر

    ز هرمزد دادار پیروز گر

    که از بعد این محنت روزگار

    بود دین به را کسی خواستار

    شود تاز این رسم و آیین به

    کند هیچکس یاری دین به

    سیه جامه را کی نماید شکست

    چگونه شود دیو ناپاک پست

    دران عمر کوتاه و رنج دراز

    چگونه شود کار ایشان بساز

    سر انجام ایشان چگونه بود

    که بی کار کرفه ز دنیا شود

    ایا آفرینندۀ دادگر

    ازین حال کن بندگان را خبر

    که جانم ز تیمار گریان شدست

    دلم زین شر و شور بریان شدست

    بدو گفت دادار پرودگار

    که ای مرد دیندار انده مدار

    که کس جاودانه نماند بغم

    نماند بکس بر دو گونه ستم

    بگیتی هر آن کس که محروم گشت

    بمینو چنان دان که مرحوم گشت

    دگر آنچه پرسیدی از روزگار

    که کس دین به را بود خواستار

    چو آید بگیتی نشان سیاه

    دگر گون شود ساز و آیین و راه

    برآید همه کامۀ دیو خشم

    ازان ترک بی رحمت تنگ چشم

    بدانگه بیاید سپاهی ز روم

    بد اندیش و بد فعل ناپاک و شوم

    ابا جامۀ سرخ و با سرخ زین

    یکایک بکردار دیو لعین

    چو هنگام ایشان بود در جهان

    پدید آید از چند گونه نشان

    زمین خراسان ز نم و بخار

    شود چون شب داج تاریک تار

    شود عالم از باد تاریک فام

    همان آب روشن شود تیره فام

    بسی اوفتد در زمین بوم و برز

    که ویرانی آری بهر حد و مرز

    شود چیره بر خلق آز و نیاز

    فزونی بود رنج و درد و گداز

    بدان وقت هرمزد نیرو کند

    و ناهید با زیر خویش افکند

    برانند با یک دگر ترک و روم

    در افتند درهم چو باد سموم

    همیدون بیایند قوم عرب

    بر انگیخته شر و شور و شعب

    تلی کشته گردد ز هر دو گروه

    ز کشته بهر مرز بر کوه کوه

    ز بس گونه گون در فشان درفش

    جهانی شده سرخ و زرد و بنفش

    شود مرز ایران سراسر تباه

    ز ترک و ز تازی و رومی سپاه

    همه آذران زی بدشخوارگر

    مر آنرا بدشخوار گر آورند

    بیارند آذرگشسب گزین

    بچیچست کرماب مردان دین

    نشینند در غار کوه و کمر

    نماند کسی در بدشخوار گر

    نیارد پدر یاد فرزند خویش

    ازان رنج و سختی که آید بپیش

    چنین گفت زرتشت پاکیزه رای

    ازان پس که نالید پیش خدای

    که گر عمر این قوم نبود دراز

    بیفتند باری بگرم و گداز

    نورزند بیهوده باری گناه

    ندارند دیوان خود را سپاه

    ز کوتاهی عمرشان باک نیست

    کجا مرگ با زندگانی یکیست

    دگر باره گفت ای خداوند پاک

    چگونه برآید بدانرا هلاک

    چو آید برایشان زمانه بسر

    چه بینند از اول نشان ضرر

    چگونه بود اختر کارشان

    کجا بشکند تیز بازار شان

    چنین پاسخ آورد پروردگار

    بزرتشت پیغمبر روزگار

    برآید نشان از خراسان سیاه

    چو آید بود وقت و هنگام و گاه

    که گردد هشیدر ز مادر جدا

    بدین وقت اندر که گفتم ترا

    چو سی ساله باشد مرا آن کار دان

    پذیردش دی و ره راستان

    یکی شاه باشد بهند و بچین

    ز تخم کیان اندر آن وقت کین

    مر او را یکی پور شایسته کام

    نهاده بر آن پور بهرام نام

    هماوند باشد مر او را لقب

    ز شاهان گیتی باصل و نسب

    گروهیش شاپور خوانند نام

    بیابد ز گیتی بسی نام و کام

    نشان آنکه چون آید اندر جهان

    ستاره فرو بارد از آسمان

    زمانه دهد باب او را بباد

    بهنگام آبان مه و روز باد

    چو بیست و یکی ساله گردد پسر

    ابا لشکر گشن بسیار مر

    ز هر سو بعالم شود تازیان

    بیابد مراد دل از دشمنان

    کشد سوی بلخ و بخارا سپاه

    کند روی کشور ز هر سو نگاه

    بسی لشکر آرد ز هند و ز چین

    شه نامور سوی ایران زمین

    درفشان بسیار چینی پرند

    شود شاد از دیدنش مستمند

    وزان پس چو هرمزد بالا گرد

    و ناهید را زیر خویش آورد

    بدانگاه بینی که بندد کمر

    یکی مرد دین در بدشخوارگر

    ز پارس و خراسان از سیستان

    یکی لشکر آرد عجب بیکران

    سه گونه درفش درفشان بود

    وزانجا به بیاری ایران شود

    شود لشکر دیو نا پایدار

    بسی خسته و کشته در کارزار

    ز کستی دوال و ز روم و فرنگ

    ز دیو سیه پوش و گرگ دو لنگ

    بایران بباشد سه جنگ تمام

    بسی کشته گردند مردان نام

    همه پارس و شیراز پر غم شود

    بجای طرب رنج و ماتم شود

    بیاید پس آنگه شه سر فراز

    ابا خصم ایران شود کینه ساز

    چو دانسته باشد ز کار فلک

    بر آردش دشمن ز قعر  سمک

    بنیروی دادار پیروزگار

    بر آرد ازان بد فعالان دمار

    چنان گردد احوال آن روزگار

    کجا زن بیاید ز خانه هزار

    بگردند هر سو ببازار و کوی

    ز بی مردی ایشان شده مرد جوی

    هر آنگه که بینند مردی براه

    تعجب بمانند در نگاه

    ز بی مردی آیند نزدیک مرد

    بدان تا بجویند درمان درد

    زمانشان چو آید حقیقت بسر

    بود چون درختی پر از برگ وبر

    که آید بیک شب برو باد سرد

    شود برگ و بارش چو از بادگرد

    فرستم سوی گنگدز آگهی

    بنزد پشوتن سروش بهی

    کمر بندد از بهر شاهی و دین

    پس آنگه بیاید بایران زمین

    پشتون بیاید بنیروی من

    جهان را بشوید ز بد گوی من

    ابا وی سه پنجاه مرد همام

    پس آنگه کند یشت یزدان تمام

    شود اهرمن جنگ را چاره گر

    ابا نره دیوان پرخاشخر

    ز اهریمنان لشکر بی کران

    بیایند نزد پشتوتن دمان

    چو آواز هادوخت و وستا و زند

    از آن موبدان و ردان بشنوند

    دوارند دیوان ز ایران زمین

    سراسیمه گردند و مانده حزین

    بیاید پس آن شاه فرخنده نام

    که بهرام خواند ورا خاص و عام

    بگیرد سر تخت و تاج شهان

    جهانرا رهاند از آن گمرهان

    نشیند ابا موبد موبدان

    بپیش اندرش بخرادان و رادان

    همه آذران زود باز آورند

    بزو بر بسی وقف ساز آورند

    نشانند چون شاه بر گاه خویش

    شود گرگ درنده مانند میش

    ز عالم ببرند تخم بدان

    نشینند با کام دل بخردان

    پشتون کند آفرین بی شمار

    برآن ملک و هم رعیت شهریار

    شود سوی شاهی و ایوان خویش

    چو یابد همه کام و فرمان خویش

    چنین است کار جهان سر بسر

    که نزد جهان نیست کس را خطر

    نباشد به نیک و به بد پایدار

    نگیرد بیک گونه هرگز قرار

    بگفتم من این قصۀ باستان

    ز گفتار موبد سر راستان

    چنین داستانهای چون شیر و می

    نگوید کسی جز که کاوس کی

    چو بینی تو این خط و گفتار من

    بکن آفرینی سزاور من

    چو مولود زرتشت خوانم تمام

    بدل خوان بر او آفرینی تمام

    هر آن دل که در وی بود مهر او

    چو خورشید روشن بود چهر او

    سپاس از خداوند پیروز گر

    که دارم ز زرتشت و از دین خبر

    نه دروندم و گمره و آشموی

    نه هستم ازینگونه آیین وخوی

    چه شایستمی کردن ای پر خرد

    که گر من ز پشت یک مرد بد

    ز دروندی اندر وجود آمدی

    مرا ابلیس را در سجود آمدی

    بماندی بدوزخ درون تا قیام

    رسیدی زمن دیو و جادو بکام

    ندانم سپاس خداوند گفت

    که با دانش و دین مرا کرد جفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha