کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

     

    سپاسم ز یزدان پرودگار

    که توفیق دادم بدین یادگار

    چو پیروزی و یاریم داد و پشت

    نوشتم من این قصۀ زارتشت

    ز دارنده دادار داد آفرین

    نماز و ثنا بر زراتشت دین

    ز ما صد هزاران درود و دعا

    بزرتشت پیغمبر با صفا

    هزاران هزاران درود و نماز

    بر آن ارجمند اشو پاک باز

    فزونتر ز ریگ و ز برگ درخت

    درودم بران روح بیدار بخت

    نوشتم من این قصه ارجمند

    ز گفتار دارندۀ هوشمند

    هنرمند دین دار کاوس کی

    ورا باب کیخسرو از شهر ری

    هزاران درود انوشیروان

    زما باد بر روح آن هر دوان

    به نیروی یزدان و فرمان او

    نوشتم من حال مردان او

    بدان تا چو خوانند مردان دین

    درودم فرستند با آفرین

    کسی کو فرستد انوشه روان

    بماناد بختش همیشه جوان

    هزاران درود و دعا بر کسی

    کانوشه روانم رساند بسی

    ثنا باد بر جان آن نامور

    که آمرزشم خواهد از دادگر

    چل و هفت با ششصد از یزدگرد

    همان ماه آبان که گیتی فسرد

    من این روز آذر گرفتم بدست

    بآبان چو بر جشن بودیم مست

    شب خور نوشتم من این را بکام

    بدو روز کردم مر او را تمام

    ز خواننده خواهم درود و دعا

    بخواهد همه آمرزشم از خدا

    اشو باد فروهر انوشه روان

    که از دل فرستد انوشیروان

    گر ایدون که نامم ندانی همی

    اگر بشنوی یا بخوانی همی

    که زرتشت بهرام بن پژدو ام

    یکی یادگاری از آن هردو ام

    چو این قصۀ نغز بر خواندم

    معانی او با خرد راندم

    بسی شکر ها کردم از دادگر

    که دارم ز دادار از دین خبر

    دعا و ثناها بگفتم بسی

    کزین گونه هرگز نگوید کسی

    بدل گفتم ار زانکه این در پاک

    شود جفت شمعی بود تابناک

    بدین اندرون دستگاهی بود

    همان مرد دین را پناهی بود

    مرا هاتف از غیب آواز داد

    که باید ترا جفت این ساز داد

    چو دادار دادست این دستگاه

    اگر جهد نبود بود زان گناه

    ز گفتار هاتف که بد رهنمای

    همیدن ز بهر رضای خدای

    بگفتار اردای ویراف رنج

    ببردم که آن بود آکنده گنج

    چو الماس نظم آوریدم بکف

    بر آوردم این پاک در از صدف

    بر امید آن کایزد بی نیاز

    زهاند روانم ز گرم و گداز

    ز دوزخ و دیو دمندان مرا

    رهاند کند شاد و خندان مرا

    کند جایگاهم بهشت برین

    امیدم همین از جهان آفرین

    ز خوانندگان هست این خواهشم

    کز ایزد دمد باژ آمرزشم

    مرا هر که گوید درود و دعا

    برو با صد آفرین از خدا

    اگر از دل پاک نوشه روان

    فرستد ورا باد نوشین روان

    چو چیزی نیاید خود از دست ما

    همان به که هرگه نویسم دعا

    مگر پاک دینی اشو پاک رای

    گناهم بخواهد بصدق از خدای

    بود کایزد قادر پادشاه

    بشوید روان مرا از گناه

    خدایا کنی نیکوی روزیم

    بمینو روانرا بر افروزیم

    چو بخشنده دادار بخشش گری

    ازین بنده بپذیر خواهشگری

    بگیتی ز هر نیکی ام بهر باد

    روانم اشو پاک فروهر باد

    نوشتم من این قصۀ سودمند

    ز گفتار آن موبد ارجمند

    بدانم که تا باشم این ره روم

    که من ابن ماوندادان خسروم

    ندارم بدین بیشتر دستگاه

    خدایا بیامرزم از گناه

    همان ماه شهریور از روز دین

    سنه هشتصد و پنجه سه برین

    گذشته ز تاریخ ملک عجم

    که عالم ز پتیاره کردند کم

     

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha