کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

     چو افتاد در جادوان شور و شر

    ربودند زرتشت را از پدر

    وزان جایگه سوی صحرا شدند

    پس آنگه یکی کوه هیزم زدند

    بگرند آن کوه را لاجورد

    به نفط سیاه و بگوگر زرد

    یکی آتشی زو بر افروختند

    زراتشت را در وی انداختند

    بفرمان یزدان فیروز گر

    مر او را نیامد ز آتش ضرر

    همان آتش تیز چون آب شد

    بدو در زراتشت در خواب شد

    بصحرا چو کردند زان گونه کار

    برفتند آن قوم بی زینهار

    ببردند مژده به دوراسرون

    که شد بخت بد خواه ما سرنگون

    یکی آتش تیز افروختیم

    بدو در زراتشت را سوختیم

    چو آگاه شد مادر زرتشت

    ز غم خویش تن را بخواهست کشت

    چو دیوانه آمد به صحرا دوان

    بدانجا که بود آتش جادوان

    بدید اندر آن چهر فرزند خویش

    دلش شادمان شد ز دلبند خویش

    درفشان از او فر پیغمبری

    چو نور مه و زهره و مشتری

    همانگه گرفته اش مر او را ببر

    دو صد بوسه دادش ابر روی و سر

    وزانجا سوی خانه بردش نهان

    بدین گونه بودست کار جهان

    چنین گوید آن موبد موبدان

    نبودست خالی جهان از بدان

    ولیکن خداوند پیروزگر

    به پاکان و نیکان رساند ظفر

    بود یاور حق نگه دار حق

    همان به که باشی خریدار حق

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha