زرتشت بهرام پژدو
زراتشت نامه
8 – معجزه سیوم و رستن از آتش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو افتاد در جادوان شور و شر ربودند زرتشت را از پدر وزان جایگه سوی صحرا شدند پس آنگه یکی کوه هیزم زدند بگرند آن کوه را لاجورد به نفط سیاه و بگوگر زرد یکی آتشی زو بر افروختند زراتشت را در وی انداختند بفرمان یزدان فیروز گر مر او را نیامد ز آتش ضرر همان آتش تیز چون آب شد بدو در زراتشت در خواب شد بصحرا چو کردند زان گونه کار برفتند آن قوم بی زینهار ببردند مژده به دوراسرون که شد بخت بد خواه ما سرنگون یکی آتش تیز افروختیم بدو در زراتشت را سوختیم چو آگاه شد مادر زرتشت ز غم خویش تن را بخواهست کشت چو دیوانه آمد به صحرا دوان بدانجا که بود آتش جادوان بدید اندر آن چهر فرزند خویش دلش شادمان شد ز دلبند خویش درفشان از او فر پیغمبری چو نور مه و زهره و مشتری همانگه گرفته اش مر او را ببر دو صد بوسه دادش ابر روی و سر وزانجا سوی خانه بردش نهان بدین گونه بودست کار جهان چنین گوید آن موبد موبدان نبودست خالی جهان از بدان ولیکن خداوند پیروزگر به پاکان و نیکان رساند ظفر بود یاور حق نگه دار حق همان به که باشی خریدار حق زرتشت بهرام پژدو