کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بیامد به زرتشت پاکیزه رای

    همان روز بهمن بامر خدای

    درخشنده از دور مانند هور

    بپوشیده یک دست جامه ز نور

    بزرتشت گفتا که بر گوی نام

    چه جویی ز دنیا چه داری تو کام

    بدو گفت زرتشت کای نیک رای

    نجویم همی جز رضای خدای

    مرادم همه سوی فرمان اوست

    ازیرا که هر دو جهان زان اوست

    به جز راستی می نجوید دلم

    بگرد کژی می نپوید دلم

    اگر امر یزدان بجای آورم

    همه کام دل زیر پای آورم

    ولیکن گمانم که هستی مرا

    بنیکی تو ای پاک تن رهنما

    چو بشنید بهمن فرشته ازو

    سخنهای در خورده گفتا بدو

    که بر خیز تا پیش یزدان شوی

    هر آنچت مرادست ازو بشنوی

    همانگه زراتشت بر پای خاست

    چو بهمن نمودش بدو راه راست

    به زرتشت گفتا که دو چشم خویش

    فراگیر یک لحظه ای رو ز پیش

    تو گفتی که مرغی مر او را زجای

    ربودست و بردست پیش خدای

    چو بگشاد زرتشت مر چشم را

    بمینو تن خویش دیدش فرا

    از اول یکی انجمن بنگرید

    که از نورشان سایه خویش دید

    میان وی انجمن بیست وچار

    قدم بود بشنو سخن گوش دار

    یکی انجمن دیگر از پاک نور

    پرستار ایشان دران خلد حور

    بیامد فرشته بسی در زمان

    به دیدار او یک بیک شادمان

    بپرسید هریک زراتشت را

    نمایان بیکدیگر انگشت را

    همی رفت تا پیش یزدان پاک

    بدل شادمان و بتن ترسناک

    بدانگه که شد نزد یزدان فراز

    همی کرد در خورد و قدرش نماز

    و زان پس که راه نیایش گرفت

    سخنها ز دادار پرسش گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha