کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    وز آنجا سوی بارگاه آمدند

    بنزدیکی تخت شاه آمدند

    نشسته زراتشت و گشتاسب شاه

    همی کرد در زند و وستا نگاه

    عجب مانده در خط و گفتار اوی

    ز جان گشته بودش خریدار اوی

    حکیمان بگفتند کای شهریار

    تن خویشتن بیش رنجه مدار

    که این زند و وستا همه جادویست

    ندانی تو شاها که این مرد کیست

    همی خواهد این مرد جادو پرست

    که آرد مگر مر ترا زیر دست

    نیرنگ و افسون ترا نرم کرد

    دل را بگفتار خود گرم کرد

    همه شب همی جادویها کند

    بکوشد که نام ترا بفکند

    ترا چون حقیقت بدست آورد

     بسی شورو شر در جهان گسترد

    تو شاهی و ما بندگان تو ایم

    قدیمی همه خاصگان تو ایم

    بگفتار این مرد غره مباش

    مکن جادوان را در آفاق فاش

    مشو تا توانی خریدار اوی

    که آگه نه ای تو ز اسرار اوی

    که فردا پشیمانی آید ترا

    بدل رنج و انده فزاید ترا

    جهانی زعدل تو آراستست

    گرفتست آرام و بر خاستست

    بگفتار این مرد  ناپاک وار

    میفکن تو در شورش و اضطرار

    بگفتیم ما آنچه دانیم راست

    ازین پس تو شاهی و فرمان تراست

    چو بشنید گشتاسب گفتار ها

    همی کرد اندیشه در کار ها

    بفرمود تا خانۀ زرتشت

    بجویند و چیزی که آید بمشت

    مر آنرا بنزدیک شاه آورند

    بجویند یکیک نگو بنگرند

    زراتشت ایمن بود از کار خویش

    ازین در نیامدش تیمار پیش

    نشان کلیدش بدربان نمود

    برفتند و بردند چیزی که بود

    هم از چیز ها که بود خوردنی

    هم از جامه های که گستردنی

    همه کیسۀ دفتر و جادوان

    ببردند نزدیک شاه جهان

    مر آنرا بکردند زیر و زبر

    پدید آمد از گربه و سگ دو سر

    همان ناخن و خوی وهم استخوان

    که افتاده بود از تن مردگان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha