کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بدان کین گرامی که در ناف تست

    سر و افسر جمله اسلاف تست

    درین شب که این خواب دیدی همی

    همین رنج و این تاب دیدی همی

    ورا پنج مه بود بی چند و چون

    برو بیست سه روز دیگر فزون

    چو از تو جدا گردد آن پاک جان

    بنازد به دیدار او این جهان

    زراتشت فرخ بود نام او

    به نیکی برآید سرانجام او

    هر آنجا که بد کیش و دین دشمنست

    ز اقبال او جمله گرددند پست

    بر آیند ز اول به پیکار اوی

    بکوشند بسیار در کار اوی

    بسی رنج بینی ز جور بدان

    بدان سان که دیدی همی از ددان

    سر انجام فیروز و شادان شوی

    بدین پور نازاده نازان شود

    دگر آنچه دیدی که آمد بزیز

    ز هفتم فلک پر فروغ و دلیر

    همان شاخ روشن که دیدی همی

    کزان تو براحت رسیدی همی

    بدان کان بود فره ی ایزدی

    که تا باز دارد ازو هر بدی

    دگر آن نبشته که در دست داشت

    بدان تخم نیکی بخواهند کاشت

    نشانی بود آن ز پیغمبری

    کزو خیره باشند دیو و پری

    بماند همی در جهان نام او

    برآید ز گیتی همه کام او

    سه دد را که دیدی همی پایدار

    کجا کرد آن شاخ شان خاکسار

    مرو را سه دشمن بود بی گمان

    کز ایشان بتر نبود اندر جهان

    بکوشند بر وی نیابند دست

    سر انجام واژونه گردند و پست

    کجا حق پدید آید و راه راست

    ز باطل سگالان فرغی نخاست

    فروغ خور روشن اندر جهان

    ز اندودن گل نگردد نهان

    بفرزندت آنها سگالند بد

    که باشند بی دین و هم بی خرد

    یکی شاه باشد در آن روزگار

    که دین بهی را کند آشکار

    شود یاور دین زرتشت حق

    پدید آورد کار ها را نسق

    خنک آن درختی کزین گونه بر

    پدید آورد اندرو دادگر

    ازین در ناسفته و پور پاک

    شگفتی بود از ثری تا سماک

    بهشتست پاداش فرمان اوی

    بدوزخ بود جای خصمان اوی

    ایا کاشکی بودمی آنزمان

    فدا کردمی نزد او مال و جان

    چو دغدو شنید این سخن های نغز

    چنین گفت کای پیر بیدار مغز

    چگونه بدانستی از کار من

    که پنجم مهست از گه بارمن

    چنین گفت دانا کزین روزگار

    نگه دار تا وقت زادن شمار

    بدانی که من راست گویم همی

    سوی راه کژی نپویم همی

    حسابم ز احکام تقویم هاست

    بدین گونه در باستان نام هاست

    به بینی کزین فر خجسته پسر

    چه تدبیر پیش آردت دادگر

    به گیتی شود کار او داستان

    بنازد ازو در جهان راستان

    چو بشنید دغدو گزارشن خواب

    سوی خانه رفتن گرفتش شتاب

    بدادش ز شادی زوانرا شراب

    دلش شادمان شد چو تشنه ز آب

    بسی آفرین کرد بر خوابگوی

    وز آنجا سوی خانه بنهاد روی

    بگفتش همه راز با پورشسب

    همان مژده بردند زی پیترسب

    چو نه مه بر آمد زن نیک نام

    همه کار خود را بکردش تمام

    چو هنگام زادن فراز آمدش

    بدیدار خویشان نیاز آمدش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha