کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کسی که دل به سر زلف یار در بندد
    بروی عقل در اختیار در بندد
    چو خلوتی طلبد دیده باخیال رخش
    به آب دیده همه رهگذار در بندد
    برو چگونه نهم نام دلگشای که او
    اگر دلی بگشاید هزار در بندد
    بتان چین همه از سر کله بیندازند
    زرشک چین قبا کان نگار در بندد
    هر ان کجا که کسی را دلی شکسته بود
    بدان دو تا رسن مشکبار در بندد
    گمان برد که چو قدّ نگار من باشد
    بدانک سرو همه تن نگار در بندد
    بجان فروشدمان عشوه و چو جان بستد
    دهان ز گفت و شنید استوار در بندد
    زیان جانی آسان بود ولی ترسم
    ز بد معاملتیهاش کار در بندد
    مکن نگارا، یکبارگی چنین در وصل
    تو در مبند که خود روزگار در بندد
    ز عشق قدّ چو سرو تو چشم من سیلی
    ز خون دیده بهر جویبار در بندد
    ز عکس لعل تو خورشید طرفها سازد
    بران گهر که همه کوهسار در بندد
    اگر صبا بگل چهرۀ تو برگذرد
    چه رسته ها که از آن لاله زار در بندد
    وگر حکایت روی تو بشنود بلبل
    چه نعره ها که به باغ و بهار در بندد
    وگر ببینید قدّ ترا چمن پیرای
    چو چوبها که بسرو چنار در بندد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha