ترک سر خویشتن بگویم
نام تو در در انجمن بگویم
تا چند چو غنچه زی لب در؟
چون گل بهمه دهن بگویم
خورشید قفا خورد ز رویت
در روی مه این سخن بگویم
در سجده شوند سرو و سوسن
گر وصف تو در چمن بگویم
پیش رخ تو جمال دادند
من با گل و یاسمن بگویم
ترسم که خجل شوی اگر من
شرح غم خویشتن بگویم
خود می گویند چشم و رویم
حاجت نبود که من بگویم
وصف رخ و زلف تو بتعریض
چون سنبل و نسترن بگویم
داند همه کس که من چه گفتم
گر پیش هزار تن بگویم