دلبرم رسم خود چنین دارد
که دل دوستان غمین دارد
از پی یک حدیث دامن گیر
صد جواب اندر آستین دارد
حلقة زلف او ز بلعجبی
چرخ پیروزه در نگین دارد
زلف پرچین زنگی آسایش
حکم بر زنگبار و چین دارد
نز تواضع، ز سرکشی باشد
سر که پیش تو بر زمین دارد
نشود خود به کوی او نزدیک
هر که او عقل دوربین دارد
گرد کوی وی آنکسی گردد
که ملالش ز عقل و دین دارد
نخورد هیچ غم بهستی خویش
هر که دلدار نازنین دارد
تن مومین نپرورد چون شمع
هر که او جان آتشین دارد
برهاند ترا ز هستی خویش
عشق خود خاصیت همین دارد