کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    درد دل از حد گذشت و یار نداند
    دل همه غم گشت و غمگسار نداند
    شد ز ضعیفی تنم چنان که گر او را
    گیری صد بار در کنار نداند
    جان دهمش پای مزد تا ببرد دل
    آری همه کس درین شمار نداند
    ماه رخا! با لب تو جان رهی را
    هست حدیثی که راز دار نداند
    با همه کس خیره داد دست به پیوند
    قدر خود آوخ که آن نگار نداند
    خواهم کآنرا بگوش تو برسانم
    لیک بشرطی که گوشوار نداند
    چشم تو کی غم خورد بحال دل من؟
    کو همه جز مستی و خمار نداند
    جورز خوبان توان ببرد و لیکن
    غمزۀ مست تو حدّ کار نداند
    خسته دلم را چو آرزوی تو خیزد
    چاره بجز صبرو انتظار نداند
    آنچه تو دانی ز گونه گونه جفاها
    نیک بدآنست که روزگار نداند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha