کمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۷۸: درد دل از حد گذشت و یار نداند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درد دل از حد گذشت و یار نداند دل همه غم گشت و غمگسار نداند شد ز ضعیفی تنم چنان که گر او را گیری صد بار در کنار نداند جان دهمش پای مزد تا ببرد دل آری همه کس درین شمار نداند ماه رخا! با لب تو جان رهی را هست حدیثی که راز دار نداند با همه کس خیره داد دست به پیوند قدر خود آوخ که آن نگار نداند خواهم کآنرا بگوش تو برسانم لیک بشرطی که گوشوار نداند چشم تو کی غم خورد بحال دل من؟ کو همه جز مستی و خمار نداند جورز خوبان توان ببرد و لیکن غمزۀ مست تو حدّ کار نداند خسته دلم را چو آرزوی تو خیزد چاره بجز صبرو انتظار نداند آنچه تو دانی ز گونه گونه جفاها نیک بدآنست که روزگار نداند کمال الدین اصفهانی