کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    با خود قرار می‌‏دادم که هرچه از جمادات و عرضیّات و نامیات به چشم و گوش و عقل من درآید خود را به مملکت ایشان اندازم که ملک ایشان عرصه‌ای گشاده‏‌تری دارد و احوال خوش‏‌تری دارد از حیوانات نظرم به پوست آهو برافتاد موی‌های او را چون سبزۀ خوش‏‌رنگ دیدم که بدان خوشی رویانیده بود تا الله او را در کدام صحراها می‌‏رویانید گفتم حال این نامیات بدین خوشی است باز نظر می‏‌کردم در تاروپود پیراهن و رعنائی عتّابی و عَلَم دستار کتان که الله این‏‌ها را از کدام هوا تافته است و به لطافت کدام لعاب این ابریشم را استوار داده است و چند تاروپود لطیف طبع‌ها را داده است در یکدیگر تا این‌‏چنین بافت‌ها پدید آورده است، اکنون ای الله مرا در ملک اجزای جمادی دار که این ولایت خوش‌‏تر است و بسیارتر است و آرمیده‌تر است چو متصرّف در وی یکی بیش نیست و آن توی و بس امّا صورت عالم حیوانی بس ناخوش است که در وی منازعت نفسانی و اختیار و هوا و شهوت آمده است و پیوسته این ولایت ولایت خراب می‏‌بود و به غارت و تاراج مبتلا می‌‏بود زیرا که‏ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوْماً جَهُوْلاً  اکنون زنهار تا خود را نگاه داری از ذکر اوصاف بشری و حیوانی و از سرما و گرما و شهوت و درد و غیر وی که بس عالم گَنده است مگر انبیا و اولیا از صفات بشری نقل کرده بودند و آدمی هرچند زیرک‏تر باشد عیب‏‌بین‌‏تر باشد، لاجرم بی‏مزه‏‌تر باشد و با رنج‏‌تر باشد ای الله و ای منزّها و مقدّسا از حیات حیوانی و اختیار حیوانی و ملک و قدرت و ارادت مخلوقی، از حضرت تو می‏‌طلبم که ما را از این اوصاف نگاه داری و اوصاف حیات اهل بهشت دهی که ایشان شمّه‌ای دارند از اوصاف تو که ما آوازهای ذرایر سوختۀ پرتوزۀ در چغزیدۀ  بر جوشیده آن صفات حیوانیم چه با رنج جایی است و چه دوزخی است این صفات حیوانی که روح چو احوال او می‌‏بیند می‏‌گوید یَا لَیْتَنِیْ کُنْتُ تُرَاباً  دلیل بر آنکه عالم جمادی خوشتر است آن است که در خواب چو به عالم جمادی و بی‏‌خبری می‏‌روی راحت می‏‌یابی مگر در آن خواب خیال حیوانی بینی که مُنَغِّص  شوی اکنون خود را گویم چون تو را مزه نیست از عالم حیوانی از الله بخواه تا این هستیت را محو کند و تو را از عرصۀ عدم و از گور عدم و محشر نیستی این‌چنین شخصی را برانگیزاند با آرزوانۀ هر دو جهانی و ترسنده از فوات این هر دو نعمت تا پناه گیری به هست کننده‌‏ات باز به نزد عدم نام الله به همه وجوه ممکن است و فرمانبرداری او ظاهر است خاک الله را داند و دیو و پری الله را داند و به نزد هر که نام الله را ببری حرمت می‏‌دارد نام الله را یعنی ایمان دارند به الله آمَنُوْا عبارت از نظر و تصدیق و محبّت است و عمل صالح است به جوارح از نماز و زکات و روزه و کسب حلال اکنون جمله خلق خبر دارند که معتقد را خط و پرگاری و نقطه‌ای باشد که بدان کژ را از راست بداند به راستی بازرود آخر چند کسی که خبر می‏‌دهند از وجود بغداد که بغدادی هست تو آن را استوار می‌‏داری و به شک نمی‌‏توانی بود چند ملل خبر دادند که پرگاری است که کژی را بدان شناسند این را چگونه است که نمی‏‌داری اگر تو گویی که من خود را مسلمان می‌‏دانم گوییم این تجدید عهد و ایمان باشد و ایمان بس بزرگ آب است و بی‏‌پایاب است ولیکن این خاشاک وسواس‌ها و پوست گال‌ها و چرم پاره‌‏ها و تخته و بوریا پاره‌‏های غفلت و معصیت چندانی جمع می‏‌شود [که‏] نزدیک است تا این آب روشن ایمان را نبینی تو همچون ناودانی و ایمان در تو آب ناودان است که می‌‏رود تا در آن جهان آبادانی‌ها کند برای تو و از این آب ایمان بوی خوش مشکین می‏‌آید و بوی گُل می‏‌آید و این مصلح باشیدن اهل ایمان و سلامت باشیدن اهل ایمان از غفلت و معصیت بوی آن آب ایمان است اکنون گاه‏‌گاهی دست بازمی‏زن و باز می‏‌کاو تا این خاشاک را از روی آب ایمان باز می‌‏افکنی و چهرۀ ایمان را می‏‌بینی تجدید عهد ایمان چنین باشد هرچند تو سنگ را به میتین می‌‏کاوی و گِل و غیر بژنک پاک می‌‏کنی ولی خاصیت آب از بالا به نشیب رفتن است و آن تقاضا می‌‏کند که هرچند پاک کنی از زیر و تک آن فرودتر رود امّا به برکت آن مجاهده ما آن آب برآریم و بر آن روی ظاهر گردانیم تا از وی طهارتی می‏‌کنی و به زمین‌زاری می‏‌فرستی‏ قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأتِیْکُمْ بِمّاءٍ مَّعِیْنٍ‏  و اگر اهمال و غفلت ورزی آن آب فرورود و برنیاید و خاشاک بگیرد پس کژی را به راست توانی دانستن‏ وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِیْنَ یَعمَلُوْنَ السَّیّئآتِ حَتّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمْ الْمَوْتُ‏ اکنون روح و عقل نهان است و آن جهان نهان است و کالبد متغافل و این جهان عیان است چون این جهان باطل ظاهر است و هر تنی منقسم است و کالبد غافل است و عقل و روح با آگهی است هر که را عقل و روح زیاده آید تنش در گداز آید و هر که را کالبد و غفلت زیاده آید عقلش و روحش در کاهش آید و از بهیمۀ  غافل بدتر شود چو عقل و روح را بگداخته است لاجرم چون بهایم تراب شود و چون کافر به سوی عقاب شود پس تمنی برد در حال بهایم که یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَاباً  باش تا این جهان قلب شود و عالم جان عین شود و عالم مشاهده غیب و غایب شود و اعمال روح و عقل را صور دهند و معقول را محسوس گردانند تا آن جمال‌ها ببینی و آن کمال‌ها ببینی چو از آب گَنده چنین صور نغز می‌‏آفریند از باد پاک تسبیح چگونه صاحب جمال نیافرینند اصل این‌‏ها چو گنده بود لاجرم پرخون و رگ و پی آمد و اصل آن چو پاک باشد صورتش آکنده به مشک و کافور باشد وَاللهُ اَعلَم.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha