کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    وَ اعتَصِمُوْا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیْعاً یعنی این زمین چاهی است و در حرص رفتن و تنیدن در این چاه فرورفتن است چون قارون و اگر فرو نمی‌‏روی روی در چاه تاریکی چرا می‏‌بینی زود دست به حَبلِ الله زن و جهدی بکن تا از این چاه برآیی تو هر پیوندی که از روی این جهان می‏‌کنی از زن و فرزند برجی است که گرد زندان برمی‌‏آری تا حبس تو بیش باشد در زندان و هر مالی که جمع می‌‏کنی چنان است که دیوار زندان خلل می‏‌کند و تو کلوخ‌ها و سنگ‌ها می‌‏آری تا آن را استوار کنی و شادی طمع می‏‌داری باری نظر بیرون چاه کن تا صحرایی بینی آخر چند به میتین گرد چاه را می‏‌کاوی رَفِیْعُ الدَّرَجَاتِ‏ یعنی که مؤمن را از آشنایی جهانیان الله برآرد و دل او را از پیوستگی خلقان قطع کند و از پلاس سوداها بیرون آرد و هر گاه که نظرت از بهر خوش‌‏آمد به جایی تاختن ببرد بدان‌که طناب خیمۀ عدو خود را استوار می‏‌کنی اگر مست را و خفته را بربندند و او نداند چو آگهی در تنش آید و بجنبد داند که او را بسته‌‏اند باش تا از آگهی آن جهان به کالبد این جهانیان آگهی آید آنگاه بدانند که این جهان بی‏‌خبری است و معلومشان شود که چگونه در بندها شده‌‏اند گاه‏‌گاهی که رنجه‌ات پدید آید چو بیخ درختان و بر یکدیگر افتد همچنان معقول که اگر صورت کالبدت پرده نشود مشرقیان و مغربیان بر تو و بر درد تو زارزار بگریندی و اگر این معقول را و یا محسوس را صورت بند دهند در آن جهان چه کنی رَفِیْعُ الدَّرَجَاتِ ذُوْ الْعَرشِ فرمود در آخر یُلْقِیْ الرُّوْحَ مِنْ أَمْرِهِ‏ فرمود تا بدانی که همه درجه در بیان وحی آسمانی‌ست اکنون ای خاکیان شما فرشی‏اید از حال عرش چه خبر دارید ای فرشی تو را عرشی همی باید شدن چون حَملۀ حواس خمس می‌‏بباید روح تو را اگر حمله باشد مر عرش روح‌‏افزای را چه عجب باش تا آگهی به جهان بی‌‏آگهی برسد از عالم عرش که همه روح است و ارواح از آنجا چون درر نثار خاکیان است که ذُوْ الْعَرشِ یُلْقِیْ الرُّوْحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ و این اجزای کالبدت را که بی‌‏خبرند آگهی دهند و همه اجزات را بینایی و دانایی دهند زیرا که یک جهت را سو باشد امّا شش جهت را سو نباشد پس الله را بی‌‏سو ببینند و حضرت آفریدگار بی‏‌جهت و سوی نظر را هست کرد و عمل او در سوی‏ سوی است چنان‌که نظر را نظر داد به طرف سوی اگر نظرش دهد به بی‏‌سوی چه عجب باشد مردم دیده را نظر داد به غیر خود اگر نظرش دهد هم به خویشتن چه عجب معتزلی گوید که دید بی‏‌چگونه نباشد گوییم او را که الله فرمود إِلی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ  و چون الله چنین فرمود ما همان دید را ثابت می‌‏کنیم که مراد الله است بی‏‌چون خود هرکسی را به اندازۀ دید الله زندگی است هرکس که بیش دید زنده‌‏تر بود و هرکه کم دید پژمرده‌‏تر بود و هرکه بیش می‏‌بیند الله را اصل علوم را بیش داند و دین را نیکو داند پس مرد باید که دین‏‌شناس باشد و دین‌‏شناس آنگاه باشد که خود را و خوشی خود را بشناسد که تایبی بود در این سخن بگریست گفتم این گریه او را بِهْ از خندۀ اهل دنیا بیش باشد و او را آن گریۀ جان‏‌کنان نباشد و خوشی مرد دین موقوف کسی دیگر نباشد باز اهل دنیا خریدار طلب باشند و اهل دین از خریدار گریزان باشند از غایت خوشی خود و این آنگاه باشد که مزۀ خویش را بدانست و چون مزۀ خویش را بدانست دست و پاش را از حساب خود ندانست و محرم خویش نداشت چنان‌که سحره که خوشی ایشان موقوف دست و پای ایشان نبود هرگاه که تو مزۀ خویش را حاصل کنی آتش و آب مزۀ تو را پراکنده نکند چنان‌که ابراهیم و موسی علیهما السّلام وَاللهُ اَعلَم.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha