کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّوْنَ اللهَ فَاتَّبِعُوْنِی یُحبِبْکُمُ اللهُ‏

    قوم را گفتم که هیچ در جهان مزه یافته‏‌اید و هیچ از جهان دوستی و مزۀ شهوتی دیده‏‌اید پس متابعت رسول کنید تا به محبّت کلّی برسید اگر بگویید که یافته‌‏اید خبری دروغ از خوشی می‏‌گویید اکنون رخسارۀ بعضی سرخ به وصول محبوبی‌ست و رخسارۀ بعضی زرد به فراق محبوبی‌ست کسی نان از بهر جان کندن نخورد از بهر وصال جانان خورد و هیچ کاری نباشد و هیچ از بهری نباشد و آن از بهر محبوب است تا جنبش تو رقص است و رقص از بهر محبوب باشد هرگز کسی جز از بهر مرادی [دمی‏] نزند و همه مرادها مراد الله است که بی‏‌ارادت او مرادی برنیاید و هیچ قدمی بی‏‌مزه برنگیرند و شراب تلخ را بر باد لب شیرین نوش نوش کنند و وحش‌ها در بیابان‌ها و مغارات، مُنَکَنِّس از بهر استیناسی باشد و جمادات بی‏‌تمیز تبع با تمیز است و تمییز همه از بهر محبوب آمد پس جهان آویختۀ محبوب آمد و باز محبّت شمعی آمد و همه جهان پروانۀ او و محبّت چشمۀ خورشید آمد و همه جهان چون آثار انوار گرد او و همه موجودات روشن‏‌رویی از محبّت دارند اکنون جهد کنید تا به سرای احِبّه روید که آنجا انقطاع وصل نباشد چنان‌که طایفۀ احبّه رفتند از آدم و نوح و ابراهیم علیهم السّلام و محبّت چون تنۀ درخت آمد و دگرها بر وی چون برگ لرزان باز هر تدبیری که می‌‏اندیشی آن را چون شکل حجابی میدان بر محبّت الله اندک‌‏اندک و پاره‌‏پاره این حجاب را از خود دور می‌‏کن تا محبّت الله را و الله را نیکوتر ببینی و چون هوا را یاد کردی زود به مصنوع آی و در آسمان و عالم نظر می‏‌کن که الله را مشاهده کردن جز به مصنوع نباشد و باز اندیشه چو چشمه‌‏ایست که الله برمی‏‌جوشاند اگر آب خوش برمی‏‌جوشاند بر حریم تن سبزه و نواها و گل‌ها می‏‌روید و زمین تن را به هر طرفیش آب می‏‌رود و اگر آب شوره برمی‏‌جوشاند زمین تن‏شوره می‌‏شود و بی‏‌نفع می‌‏شود پس هماره در الله نگاه می‌‏کن که چگونه آب می‏‌دهد تن را همچنان‌که اندیشه‌‏ها و خوشی و ناخوشی در کالبد من از پردۀ غیب بیرون می‏‌زند و از عین سپس پرده این معانی را برون می‌‏دهد اکنون بیا تا دربند هیچ چیزی و هیچ حالتی نباشیم دست از خود بشوییم‏ و خود را بمانیم‏ تا به هر پهلوی که بیفتیم افتاده باشیم چنان‌که سپس مرگ اجزای من از من کجا رود جایی نرود و یاوه نشود آخر تو اسبی را لگام برمی‌‏نهی از تو نمی‏‌جهد پس الله چو آن جزو را رَقَم وجود برنهاده است کجا رود آخر وجود قوی‏‌تر است از لگام گل اگرچه گلاب می‌‏شود از دست متصرّف نمی‌‏رود راح روح را که در جام قالب ریخته‌‏اند روح از حیّ قیّوم می‏‌یابد چو او قیّوم است تو چرا نومیدی آخر تو را وقت بلوغ جنگ و جدال نفرمودند و تکلیف نکردند تا مزه‌ها برداشتی و نشان از مزۀ آخرت یافتی اکنون که بالغ شدی تکلیف که عین جنگ است و جهاد است با طبع و نفس تو را فرمودند تا به مزۀ آخرت هم برسی تو همه مر دوستی الله را باش تا همه حرکات تو پسندیده شود چون عشق آمد و محبّت آمد حرکات تو موزون شود اکنون اهل خبر را و خیر را تکلّفی باید تا از او خیر و طاعت بروید فامّا معصیت به خود بروید چندین هزار خار و خس از خود بروید امّا نبات و اشجار مثمر را تا رنج نبری و نگاه نداری نروید از این معنی‌ست که اهل خیر اندک آمدند پس خلاصۀ نبات و حیوانات مؤمنانند باز گفتم که نیکی و بندگی در وقت رنج باید که پدید آید زیرا که در وقت آسایش همه کس اوصاف حمیده دارد و رضا طلب الله باشد و شاکر نعم بود پس در رنج باید که هنر نیک از تو پدید آید یعنی به الله باشی چنان‌که ایّوب صابر و جمله انبیا علیهم السّلام و آنگاه در رنج نیکو باشی که هرگز از رنج نیندیشی و یاد رنج در دل راه ندهی که اگر صورت رنج بیندیشی همواره خود در پریشانی باشی وَاللهُ اَعلَم.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha