اِنَّ اَکْیَسَکُمْ اَکْثُرُکُمْ لِلْمَوْتِ ذِکْراً گفتم ای مؤمن ذکر موت و صبر کن یک پاره راه مانده است تا در حد ولایتی روی که در آنجا شهری است مقرّ اگر چه پایت آبله کرده است و کوفتۀ راه شدهای امّا ای مؤمن دلتنگ مکن که همین ساعت راه قطع شود و از این رنجهات هیچ نماند مگر آن ولایت رؤیة الله است و آن سفر و راه دور غافل بودن است از الله و تو از ولایتهای دور آمدهای و این اجزای کالبد تو که اکنون جمادیست تا کدام بر و بحر کوفته است تا اینجا رسیده است و تو فراموشکاری همه را فراموش کردهای آنچه حالیست میبینی و سفرهای دگر را فراموش کردهای چنانکه در این کوچَگه این عَقبات درآمدهای سفرها بسیار کردهای و همه را فراموش کردهای هرچه خوشی حالیست از تو نیک دور است از آنکه تو را خیر باد میکند [بلکه شر باد میکند و میرود از تو چنانکه هرگز تو او را درنیابی و آن جهان به تو نزدیک است که با تو قرار میگیرد و قرارگاه تو آن است تو بازگونه این را حالی نزدیک میدانی و آن را دور میدانی جهان مزرعهایست و خلقانِ جنسجنس را و جفتجفت را الله یوغ برنهاده است و در هر قطعه نوع دگر میکارد اگر گاو یک میباشد نیک رنجش رسد در شیار کردن این همه تعلّقهای خلقان گوناگون و همه پیشههای مختلف در جهان کارکنان اللهاند بنگر که الله به سر خارید نشان نمیگذارد اگر انکاری کنند فعل الله را فعل خلقان محسوس است اکنون این همه پایان سفرهاست که به ولایت مقرّ میروی پیش از آنکه بدان شهر بروی چون پای در حد آن ولایت نهی بوی آن هوا به مشامت برسد و آنگاه مزۀ آبهای آن نوع دیگر و سبزههای آن را طراوت دیگر و میوههای آن را لطیفی دیگر و بینی که مردمان آن شهر پیش تو باز میآیند زبان ایشان و لغت ایشان نوع دیگر و اسپان برنشسته و از آن باغها که بیرون آن شهر باشد گلها ببینی دستها باز کرده و پیش تو میآیند که فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیْمٍ و میدانها ببینی گسترده هرکه باادبتر رفته و حرمتدارندهتر بوده در آن میدان درآرند تا گوی بازد و از برای کوفتگی راه که دیده باشی بشارت دهند که أَلَّا تَخَافُوْا وَ لَا تَحْزَنُوْا هوایی که مدد از شفقت یافته باشد و آبی که مدد از رحمت یافته باشد چه عجب هوایی باشد یا رب تا چه هوا دارد آن عالمی که وجود همه چیزها از آنجا میروید وَاللهُ اَعلَم.