بهاءُالدّین وَلَد
جزو اول
فصل 71
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّوْنَ اللهَ فَاتَّبِعُوْنِی یُحبِبْکُمُ اللهُ‏ قوم را گفتم که هیچ در جهان مزه یافته‏ اید و هیچ از جهان دوستی و مزۀ شهوتی دیده‏ اید پس متابعت رسول کنید تا به محبّت کلّی برسید اگر بگویید که یافته ‏اید خبری دروغ از خوشی می‏ گویید اکنون رخسارۀ بعضی سرخ به وصول محبوبی ست و رخسارۀ بعضی زرد به فراق محبوبی ست کسی نان از بهر جان کندن نخورد از بهر وصال جانان خورد و هیچ کاری نباشد و هیچ از بهری نباشد و آن از بهر محبوب است تاجنبش تو رقص است و رقص از بهر محبوب باشد هرگز کسی جز از بهر مرادی [دمی‏] نزند و همه مرادها مراد الله است که بی‏ ارادت او مرادی برنیاید و هیچ قدمی بی‏ مزه برنگیرند و شراب تلخ را بر باد لب شیرین نوش نوش کنند و وحش ها در بیابان ها و مغارات، مُنَکَنِّس از بهر استیناسیباشد و جمادات بی‏ تمیز تبع با تمیز است و تمییز همه از بهر محبوب آمد پس جهان آویختۀ محبوب آمد و باز محبّت شمعی آمد و همه جهان پروانۀ او و محبّت چشمۀ خورشید آمد و همه جهان چون آثار انوار گرد او و همه موجودات روشن‏ رویی از محبّت دارند اکنون جهد کنید تا به سرای احِبّه روید که آنجا انقطاع وصل نباشد چنان که طایفۀ احبّه رفتند ازآدمونوحوابراهیمعلیهم السّلام و محبّت چون تنۀ درخت آمد و دگرها بر وی چون برگ لرزان باز هر تدبیری که می ‏اندیشی آن را چون شکل حجابی میدان بر محبّت الله اندک ‏اندک و پاره ‏پاره این حجاب را از خود دور می ‏کن تا محبّت الله را و الله را نیکوتر ببینی و چون هوا را یاد کردی زود به مصنوع آی و در آسمان و عالم نظر می‏ کن که الله را مشاهده کردن جز به مصنوع نباشد و باز اندیشه چو چشمه ‏ایست که الله برمی‏ جوشاند اگر آب خوش برمی‏ جوشاند بر حریم تن سبزه و نواها و گل ها می‏ روید و زمین تن را به هر طرفیش آب می‏ رود و اگر آب شوره برمی‏ جوشاند زمین تن‏شوره می ‏شود و بی‏ نفع می ‏شود پس هماره در الله نگاه می ‏کن که چگونه آب می‏ دهد تن را همچنان که اندیشه ‏ها و خوشی و ناخوشی در کالبد من از پردۀ غیب بیرون می‏ زند و از عین سپس پرده این معانی را برون می ‏دهد اکنون بیا تا دربند هیچ چیزی و هیچ حالتی نباشیم دست از خود بشوییم‏ و خود را بمانیم‏ تا به هر پهلوی که بیفتیم افتاده باشیم چنان که سپس مرگ اجزای من از من کجا رود جایی نرود و یاوه نشود آخر تو اسبی را لگام برمی ‏نهی از تو نمی‏ جهد پس الله چو آن جزو را رَقَم وجود برنهاده است کجا رود آخر وجود قوی‏ تر است از لگام گل اگرچه گلاب می ‏شود از دست متصرّف نمی ‏رود راح روح را که در جام قالب ریخته ‏اند روح از حیّ قیّوم می‏ یابد چو او قیّوم است تو چرا نومیدی آخر تو را وقت بلوغ جنگ و جدال نفرمودند و تکلیف نکردند تا مزه ها برداشتی و نشان از مزۀ آخرت یافتی اکنون که بالغ شدی تکلیف که عین جنگ است و جهاد است با طبع و نفس تو را فرمودند تا به مزۀ آخرت هم برسی تو همه مر دوستی الله را باش تا همه حرکات تو پسندیده شود چون عشق آمد و محبّت آمد حرکات تو موزون شود اکنون اهل خبر را و خیر را تکلّفی باید تا از او خیر و طاعت بروید فامّا معصیت به خود بروید چندین هزار خار و خس از خود بروید امّا نبات و اشجار مثمر را تا رنج نبری و نگاه نداری نروید از این معنی ست که اهل خیر اندک آمدند پس خلاصۀ نبات و حیوانات مؤمنانند باز گفتم که نیکی و بندگی در وقت رنج باید که پدید آید زیرا که در وقت آسایش همه کس اوصاف حمیده دارد و رضا طلب الله باشد و شاکر نعم بود پس در رنج باید که هنر نیک از تو پدید آید یعنی به الله باشی چنان کهایّوبصابر و جمله انبیا علیهم السّلام و آنگاه در رنج نیکو باشی که هرگز از رنج نیندیشی و یاد رنج در دل راه ندهی که اگر صورت رنج بیندیشی همواره خود در پریشانی باشی وَاللهُ اَعلَم. بهاءُالدّین وَلَد