بِسْمِ اللهِ الرَّحَمنِ الرَّحِیْمِ میخواندم گفتم که به حرمت بسم الله و به نام و آوازۀ بسم الله اجزای عالم و ابعاض عالم ارزاق از اسباب میستانند چو الله خود را رحمن و رحیم میفرماید از بهر آن میفرماید تا بسیار امیدها بدارید به اسم الله امّا شما در این مقدّمه دنیا سخت شدهاید و رنج میبینید و همه مقدمات را فراموش کردهاید همچون خس که در دریا باز به هر جایی تعلّق میکند باز چون آب او را آسیب زند از آن موضع بیندازدش ای تو در آسمان و زمین بوده و همه را فراموش کرده بر این سفرۀ آسمان نگر به قرصهای ستارگان و کاکی ماه در میانه برکند و ره شعر هوا و مدّبران فرشتگان که ذات شریفان را ننگ آید از شربت هوا این لقمه را به دهان خاک میرسانند و حیوانات چون رگهای مختلف و چون چشم و سپیدی وی و گوش و بینی همه مدد میگیرند لاجرم هر حیوان درخور خود غذا میگیرد و هر رگی در سنگها از یاقوت و لعل و زر و نقره درخور اهلیّت خود غذا میگیرند حضرتی که آش آسمان به دل سنگ میرساند اگر آش رحمت به اجزای خاکی تو رساند چه عجب تو این الاغ تیزتک را نگر که تازیانۀ برق در دست گرفته است و بانگ رعد میزند و سحاب بیکار را از کنارهای جزایر و کوهها جمع میکند تا آب کشند و گلکاری کنند و این خزینۀ دنیا را معمور دارند همچنان لطایف صنع خود را در گوشتپارۀ دل بشر نقش فرمود تا بر آن منوال کار جهان را راست آرند تو نقشی و صورتی در خانۀ خود نکنی مگر از بهر زِه و احسنت کنی پس چه میپنداری که الله این چندین صور را نه از بهر حمد و ثنا کند تو را اگر خانهای باشد و تو زیردستان را نگویی که این را بکنید و آن را نکنید گویند مگر این خم است و یا در و دیوار است که او را سخن نیست ببین تو این صفت را به حکیم قادر چگونه روا میداری عجب او را حکم و امر و نهی نباشد إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ شما سرور باشید بر این شرط زیرا که شما تشنۀ آب شهوات و مزهها میباشید چو از بیابان عدم برآمدهایت از آن بخورید که إِنَّ اللهَ مُبْتَلِیْکُمْ بِنَهرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَّمْ یَطعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اَغْتَرَفَ غُرفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیْلًا مِّنْهُمْ شما را دوستدار نفسآفرینم و بفرمایم که نفس را دشمن دارید پنج درِ حس خمستان به معاینه با این جهانتان گشاده کنم تا که مصلح این حال باشید باز در تاریک عقل را به حکم استدلال راه دهیم و بفرمایم که ترک این معیّن کنید و راه استدلال گیرید همه چیزها این صورت امانت را نیارستند برداشتن و آدمی برداشت با زانو و میانگاه و گردن و فرمان آمد که ای امانت در گردنش لازم باش إِنَّهُ کَانَ ظَلُوْماً جَهُوْلًا یعنی که چنین باری نفیس و با خطر برداشته است و در پایان اگر سودی کند چنان ملکی که بهشت است به دست آرد و اگر زیان کند به چنان عقوبتی که دوزخ است برسد با چنین امانت مُغفّل زیستن و بیکار باشیدن ظلومی باشد و جهولی باشد در حق خود به حال چنین امانتی این بیان از بهر آن است تا سرسری نباشید در کار دین با چنین امانتی وَاللهُ اَعلَم.