أَفَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُوْرٍ مِّنْ رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوْبُهُمْ یعنی ویل مر قاسیه قلوب راست که خبر ندارند از دولت انشراح صدر، این همه نوحۀ جهان از بهر مال و فرزندان که میکنند همه نصیب قاسیه قلوب است از نور، و شرح صدر آن است که اندکی چو از آن شرح صدر مر سَحرۀ فرعون را پدید کرد دست و پای درباختند چو بر جرجیس افتاد مرقّعه وجود را به دست خرق بازداد چو بر زکریّا علیه السّلام افتاد بدو نیمه شدن در میان درخت روا داشت چو اندکی یحیی را علیه السّلام کشف شد از نرگسانش آب چکان بود و سر در این راه غلطان داشت و شمّهای مر موسی را علیه السّلام پدید آمد خود را در دریا انداختن گرفت مر ابراهیم را چو روی نمود از آتش مفرش ساخت بر خضر و الیاس چو پیدا شد در جهان بیقرار شدند چو بر ایّوب افتاد چندان رنج بر خود نهاد و تن خود را میزبانی کرمان ساخت، مریدان در این کلمات بیهوش شدند که آیا عاقبت ما عجب چون شود یعنی عقل است که عاقبتبین است و صابر است و صبر کردن و عاقبتبینی و بارکشی کار مردان است نه آنِ زن که نفس زن است پس زن باید که زیردست باشد زیرا که خانۀ زیر زبر باشد یعنی زن اکنون درختی که در پردۀ غیب است چون در تحرّک میآرند میشکند و شکوفههای او عقل و تمییز است و قدرت است که در جویبار کالبدت روان میشود و میفزاید وَ سِیْقَ الَّذِیْنَ اَتَّقَوْا یعنی چند در خارستان میباشید شنودهایم که هندوان خود را در آتش اندازند شما نیز چون هندوان خود را چند در آتش حرص و تدبیر جهان میاندازید و این را چندین گاه آزمودهایت که هیچ حاصل ندارد آخر از این نیش کژدمان و زخم مارانتان سیری نمیآید خود را به زخم دندان مار چند بار دادهایت هنوز ملالتان نمیگیرد اکنون زنجیر تعظیم و اعتقاد درست را در گردن خود افکنید خود شما را برکشید آن زنجیر تعظیم و آن اعتقاد درست تا رهایی یابید شما این حلقۀ پند را به اختیار خود در گوش کنید تا کمر زرین قربت را بر میانتان ببندید اگر چه شما ریزه شوید و این درخت وجود شما افشانده شود و این ثمار عقل و قدرت و حرکت او به جای افتد و این عروس کالبد را چو پیرایهای او بگشایند آخر به جایی دفن کنند و شما ندانید که از پردۀ غیب چگونه بدین جای میآئید لاجرم از اینجا چون بروید هم ندانید که در پرده غیب چگونه باز میرود اگر نظر را در طلب کیفیّت آن صرف کنید نظرتان خلل گیرد چنانکه در چشمۀ آفتاب که نور از وی برمیجوشد تو آن نور را بینی که از آن چشمۀ قرص بیرون میزند امّا آنچه در عین چشمه باشد نتوانی دیدن اکنون هریکیتان را به اصل فطرت بر کتم عالم غیب بستانها و درجات نام زد کردهاند یعنی هرکه فرمانبرداری کند این درجات مر وی را باشد و هرکه بیاعتقادی کند و فرمانبرداری نکند او را دَرَکها نام زد کردهاند چون مؤمن سبقت کرد در ایمان و کافر بیاعتقادی کرد لاجرم آن درجات را به غنیمت گرفت مسلمان از کافر.