کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفتم ای آدمی در هر ریزۀ شهوت تو دیوی چنگال در زده است و به بوی آن مراد در تو می‌‎‏آیند چنان‌که مورچه با دانه چنگال سخت کرده باشد اندرونت از دیوان همچون مورچه‌خانه از آن شده است تو را گفتند که این دو در را که گلو و شهوت است دربند تا درنیایند و اگر تو در آن را بستی و هنوز اندکی می‌‏آیند و وسوسه می‏‌کنند از آن است که اندکی مراد هنوز باقی‌ست تو را گفتند که شیشه را از نان تهی کن تا از نور پر کنی تو از نان تهی کردی ولکن نقش سودا پر کردی و خون و ریم مردمان پر کردی از نانت از آن تهی کردند تا بدانی که از آن دگرها به طریق اولی است تهی شدن اَلْعَاقِلُ یَکْفِیْهِ الْاِشَارَةُ ما با عاقل خطاب کرده‌‏ایم نه با غیر عاقل اکنون هر اندیشه که هست و هر سودایی که هست و هر چیزی که هست چو در اندیشه آمد چون گل خشک شده را ماند و گیاه خشک و زرد گشته را ماند و آنکه برون از اندیشۀ توست هنوز نونو شکوفه و تازگی دارد و سبزۀ نیک تازه از آنجا بیرون می‌‏آید همچنان‌که میوه‌‏ها و کوک‌ها که نو می‌‏رسد اولّش را می‏‌خورند و دگرها را رها می‌‏کنند زیرا که اولّش لطفی‏ و طبعی دارند و از این قبل گفت که الْجُوْعُ طَعَامُ الله یعنی که در عرصۀ غیب سبزۀ حکمت می‌‏روید و آهوی طبعت آن را می‌‏چرد اکنون هر اندیشه که چهره نمود و تو آن را خوردیش به اوّل و هلت در عالمی سادگی آب‌گون می‌‏باش که هرچه برویید و بدان‏ اندیشه خوردی رهاش کن تا باز نو بیرون آید.

    سؤال کرد از هوایی که سپس مرگ بود گفتم چون قدم در معصیت نهاده‌ای بدان‌که قدم در حدود ولایت دوزخ نهاده‌ای در طرفه هوایی یعنی چنان‌که بادی را سموم آفریند و بادی را هوای عفن آفریند که سر و پوست و گوشت مردم را زیان رساند همچنان دم غیبت تو را و نَفَس فحش تو را سمومی و هوای عفنی آفریند سپس مرگ تا تو را پریشان دارد و از نفس تسبیح و نصیحت و شهادت و صدق تو در قول آن را هوای خوشی‏ آفریند در حدود ولایت بهشت اکنون یک رکن در اصل آفرینش هوا و باد راست و آب و خاک راست و آتش راست و آتش آتش صلابت و عداوت است با اهل کفر و آب آب رقّت است و شفقت است بر اهل اسلام و باد باد نصایح و عدل و صدق است و خاک خاک اجزای صابر و حمول است و تو را از این‌ها قرینان آفرینند و هوای خوش و آبهای روان آفرینند در بهشت تا بدانی که مقصود اعتقاد و تعظیم است و به آنچه مراد الله باشد اعتقاد را به آن داری پس تسبیح و تهلیل و اعتقاد و بندگی و زاری بر حضرت الله خوش‌‏تر بود از همه چیزهای دیگر اکنون چو الله تو را می‏‌بیند خود را چون عروسان بیارای که خریدار از وی قوی‌‏تر نخواهی یافتن چشم را به سرمۀ شرم و اعتبار مُکحّل کن و گوش را به گوشوارۀ هوش بیارای و دست را به کار ادب برنه و روی را به سپیده و غازۀ نیاز و اخلاص بیارای و پای را به خلخال خدمتگاری آراسته گردان و فرق میان حق و باطل راست کن و خمار تعفّف و معجز استعصام بر سر افکن که اَلْاوْلِیَاءُ عَرائسُ اللهِ  تا اغیاران بر آن وقوفی نیابند اکنون نیکو و با فضل آن‏‌کس است که مردمان نیکو و با فضلش بینند نه آن کسی که محتاجان وی‏‌اند از آنکه خوب باجمال خود را نبیند و زشتی زشتی خود را نبیند امّا کسی دیگر ببیند ایشان را اگر کسی گوید که خلقان متضادّاند در پسند نیک و بد از آنکه اختلاف طباع است گوییم آخر نیکویی تو در حق تو اصل است تو چنان زی که ار خود مزه بیابی من از الله هوش و حیات عشقی می‌‏طلبیدم و نظر محبت و تفکّر به خیری می‌‏طلبیدم و فروسوی ادراک می‏‌نگریستم و امید می‌‏داشتم که آن حیات و آن حواسّ خاصه والهانه بخشدم دیدم که هر حیاتی را حیاتی دیگر مرجوّ است و هر عشقی را عشقی دیگر مطموع و ممکن است که الله دهد لا الی نهایه و هر جزو وجودی چون پشه‌ای خفته‌‏اند و منتظر حیاتی‏‌اند و ممکن است که همه را زندگی دهد الله چنان‌که در و دیوار بهشت را داده است اکنون من از الله هماره طالب آن حیات‌ها می‌‏باشم و آن هوش و ادراکات را منتظر می‏‌باشم وَاللهُ اَعلَم.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha