گفتم ای الله چنانکه نظر مرا بدین اسباب جهان گشاده کردی تا چست شدم در نگاه داشتن احوال خود همچنان نظرم را گشاده به اسباب آخرت کن تا احتراز کنم از این جهان همچنانکه در حسن صور خوبان این جهانی چشم دادی تا اینها را میبینم همچنان چشم دلم را به جمال خوبان آن جهانی گشاده کن تا من جذب شوم به خدمتت چشمهای علم هر دو جهانی را از عرصههای عدم تو گشاده میکنی ای الله انبیا را بر سر کدام چشمهسار در عرصۀ عدم فروآوردهای یارب مرا از آن چشمه آب بده گفتم ثنا باید گفتن الله را تا مرا این عطا به ارزانی دارد فاتحه را آغاز کردم اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِیْنَ گفتم ای الله و ای پروردگار تربیت هر دو جهانی را تو توانی کردن تربیت چه باشد که علم آن جهانی را به من تو کرامت کن اَلرّحمَنِ الرَّحِیْمِ ای رحمن شیر مهربانی این جهان را تو گشاده کردهای تا دل نمیدهد که از سر این شیر مهر برخیزند ای رحیم همچنان شیر مهربانی آن جهانی را در سینهام تو روان کن تا عاشق آن جای باشم مَالِکِ یَوْمِ الّدِّیْنِ إِیَّاکَ نَعبُدُ ای مالک یوم الدّین آرزویم هماره عبادت توست وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِیْنُ استعانت از تو میطلبم که بگشایی در نظرم را به روح آن جهانی و به تو تا عاشق ضروری باشم نه عاشق به تکلّف اِهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیْمَ راه چشمهای نما از چشمهسارهایی که در عدم است که راست به ملک آن جهانی میرساند صِرَاطَ الّذیْنَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ آن چشمهسار دانش که انبیا علیهم السّلام در آن چشمه رفتهاند و از آن نوشیدهاند مرا نیز هم از آن چشمه کرامت کن امّا هرکسی در آن چشمه راه ندارد چنانکه آن غلام را خواجهاش میگفت که بیرون آی از مسجد غلام گفت مرا رها نمیکنند. تا بیرون آیم خواجهاش گفت که که رها نمیکند تا بیرون آیی گفت آنکس که تو را رها نمیکند تا به عبادت به مسجد اندر آیی و این اشکال بر همه مذهبهای مختلف بیاید چنانکه مرا کسی بازمیدارد که به مذهب تو اندر آیم همان کس تو را بازداشته است که به مذهب من اندر آیی پس شما صواب را نمیدانید چو شما خود را آکندهاید صواب کجا راه یابد در شما چشم را به خواب آکندهاید و سر را به سودای فاسد آکندهاید و شکم را به نان آکندهاید و دل را به حرص آکندهاید و تن را به کاهلی آکندهاید، ای بیچارگان همتان در ژنگار عصیان ماندهاید چنانکه مرغان در دام مانند.
اکنون جهد کنید تا هریک گره از پای یکدیگر بگشائید و رهایی یابید آری از خاک برآمدیت باز در همین خاک میغلطید تا هم در این خاک بیارامید این عزم را نیک تباه کردهاید امّا بنگر اگر تو در این عالم خاک حرام میخوری در حریم الله، در حریم الله به دزدی میآیی تا از ملک او رزق بیفرمان او بدزدی آخر ببین اگر کسی را بیاویزند و چوبش زنند گویند به درِ سرایش برید و یا به سر چهارسویش برید آن چند گامی را مهلتش میدهند امّا هم میآویزند و هم میزنندش آخر الله را مَالِکِ یَوْمِ الّدِّیْن گوییم تا نگویی حالی که حرام خوردم دهنم تلخ نشد و آتش در شکم نیفتاد و اگر حلال میخوری چگونه است که به روزی حلال به فرمان الله میکوشی و هیچ کار به فرمان الله نمیکنی چه پنداری که هرچه میکنی ضایع میشود تو مشت گندم که میکاری چون سبز شود هیچ بیل بگیری و آن را زیر و زبر بکنی و به خاک بپوشانی و رها کنی تا ناچیز شود نی نکنی. پس این خاک وجود تو را که برگ سبز عقل و تمیز و روح و دانش داد چگونه بیل اجل بگیرد و زیر و رو کند و رها کند تا ضایع شود این محال باشد قوله تعالی وَ مِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحرِ کَالْأَعلَامِ الآیة وَاللهُ اَعلَم.