بهاءُالدّین وَلَد
جزو اول
فصل 54
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم ای الله چنان که نظر مرا بدین اسباب جهان گشاده کردی تا چست شدم در نگاه داشتن احوال خود همچنان نظرم را گشاده به اسباب آخرت کن تا احتراز کنم از این جهان همچنان که در حسن صور خوبان این جهانی چشم دادی تا این ‏ها را می‏ بینم همچنان چشم دلم را به جمال خوبان آن جهانی گشاده کن تا من جذب شوم به خدمتت چشم های علم هر دو جهانی را از عرصه ‏های عدم تو گشاده می ‏کنی ای الله انبیا را بر سر کدام چشمه‏ سار در عرصۀ عدم فروآورده ای یارب مرا از آن چشمه آب بده گفتم ثنا باید گفتن الله را تا مرا این عطا به ارزانی دارد فاتحه را آغاز کردم‏ اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِیْنَ‏گفتم ای الله و ای پروردگار تربیت هر دو جهانی را تو توانی کردن تربیت چه باشد که علم آن جهانی را به من تو کرامت کن‏ اَلرّحمَنِ الرَّحِیْمِ ای رحمن شیر مهربانی این جهان را تو گشاده کرده ای تا دل نمی ‏دهد که از سر این شیر مهر برخیزند ای رحیم همچنان شیر مهربانی آن جهانی را در سینه ‏ام تو روان کن تا عاشق آن جای باشم‏ مَالِکِ یَوْمِ الّدِّیْنِ إِیَّاکَ نَعبُدُ ای مالک یوم الدّین آرزویم هماره عبادت توست وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِیْنُاستعانت از تو می طلبم که بگشایی در نظرم را به روح آن جهانی و به تو تا عاشق ضروری باشم نه عاشق به تکلّف‏ اِهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیْمَ ‏ راه چشمه ای نما از چشمه ‏سارهایی که در عدم است که راست به ملک آن جهانی می‏ رساند صِرَاطَ الّذیْنَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ‏آن چشمه‏ سار دانش که انبیا علیهم السّلام در آن چشمه رفته ‏اند و از آن نوشیده ‏اند مرا نیز هم از آن چشمه کرامت کن امّا هرکسی در آن چشمه راه ندارد چنان که آن غلام را خواجه ‏اش می‏ گفت که بیرون آی از مسجد غلام گفت مرا رها نمی ‏کنند. تا بیرون آیم خواجه ‏اش گفت که که رها نمی‏ کند تا بیرون آیی گفت آن‏ کس که تو را رها نمی ‏کند تا به عبادت به مسجد اندر آیی و این اشکال بر همه مذهب های مختلف بیاید چنان که مرا کسی بازمی ‏دارد که به مذهب تو اندر آیم‏ همان کس تو را بازداشته است که به مذهب من اندر آیی‏پس شما صواب را نمی ‏دانید چو شما خود را آکنده ‏اید صواب کجا راه یابد در شما چشم را به خواب آکنده ‏اید و سر را به سودای فاسد آکنده ‏اید و شکم را به نان آکنده ‏اید و دل را به حرص آکنده ‏اید و تن را به کاهلی آکنده‏ اید، ای بی چارگان همتان در ژنگار عصیان مانده ‏اید چنان که مرغان در دام مانند. اکنون جهد کنید تا هریک گره از پای یکدیگر بگشائید و رهایی یابید آری از خاک برآمدیت باز در همین خاک می‏ غلطید تا هم در این خاک بیارامید این عزم را نیک تباه کرده ‏اید امّا بنگر اگر تو در این عالم خاک حرام می‏ خوری در حریم الله، در حریم الله به دزدی می ‏آیی تا از ملک او رزق بی‏ فرمان او بدزدی آخر ببین اگر کسی را بیاویزند و چوبش زنند گویند به درِ سرایش برید و یا به سر چهارسویش برید آن چند گامی را مهلتش می ‏دهند امّا هم می ‏آویزند و هم می‏ زنندش آخر الله را مَالِکِ یَوْمِ الّدِّیْن گوییم تا نگویی حالی که حرام خوردم دهنم تلخ نشد و آتش در شکم نیفتاد و اگر حلال می ‏خوری چگونه است که به روزی حلال به فرمان الله می‏ کوشی و هیچ کار به فرمان الله نمی‏ کنی چه پنداری که هرچه می ‏کنی ضایع می ‏شود تو مشت گندم که می‏ کاری چون سبز شود هیچ بیل بگیری و آن را زیر و زبر بکنی و به خاک بپوشانی و رها کنی تا ناچیز شود نی نکنی. پس این خاک وجود تو را که برگ سبز عقل و تمیز و روح و دانش داد چگونه بیل اجل بگیرد و زیر و رو کند و رها کند تا ضایع شود این محال باشد قوله تعالی‏ وَ مِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحرِ کَالْأَعلَامِ الآیة وَاللهُ اَعلَم. بهاءُالدّین وَلَد