کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به گاهی که از مصر آمد به شام
    مغی نامور بود جاماسب نام
    ز ارکادرس خواست و آواز داد
    که من برته ام شاه خسرو نژاد
    جهان را یکی شهریار نوام
    سمردیس یل پور کیخسروام
    بر او انجمن گشت هر سو سپاه
    ستوهیده بودند مردم زشاه
    که پیچیده بد سر زدین خدای
    نیاوردی از داد و دانش به جای
    فرخ زاد را کشت کش بد وزیر
    که خواند همی پرگزسبش هژیر
    گماتا به گاه مهی برنشست
    گرفته یکی گرز زرین به دست
    چو آگاهی آمد به کاوس کی
    بجوشید خونش به تن همچو می
    همی تاخت اسب از پی کارزار
    به ناگه زاسب اندر افتاد خوار
    همان کاردکش بود دایم به دست
    به پهلو فرو رفت و او را بخست
    ابا نامداران ایران سپاه
    به هنگام مردن چنین گفت شاه
    که من برته را پیش ازین کشته ام
    به خاک سیاهش بیاغشته ام
    گماتای بی دانش بد گهر
    دروغ است گفتار او سر به سر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha