پس از وی پسر تاج شاهی بجست
که نامش بدی یزدگرد ار نخست
جهان جوی بر تخت زرین نشست
در رنج و دست بدی را ببست
همی داشت ایران زدشمن نگاه
به هر سو فرستاد بی مر سپاه
سپه دوست خواندند او را ردان
ازو شاد بودی دل موبدان
به آرمن همی بود ارزاس گرد
که ز اشکانیان بود و با دستبرد
دو پور گزین داشت آن نامور
ببخشید کشور بر آن هر دو بر
مهین پور کش نام بد تیگران
بدی بخش او بیش از دیگران
کهین کش همی بود ارزاس نام
سوی قیصر روم برداشت گام
همه بخش خود را به قیصر سپرد
که تا بر برادر کند دستبرد
وزین روی تیگران به ایران شتافت
به نزدیک شاه دلیران شتافت
مگر در کراسن بدی یزدگرد
سر یاغیان آوریدی بگرد
ورا آگهی آمد از شاه روم
که لشگر فرستد به آباد بوم
به سرچشمه ی تیگرا و فرات
نمود است بنیاد مستحکمات
شه نامور پوست بر تن بکفت
سپه سوی ارمن کشیدن گرفت
وزآن رو اناتولیوس دلیر
چو بشنید کامد جهان جوی شیر
ندانست کش نیست پایاب او
ندارد در آوردگه تاب او
بیامد بر شاه و پوزش گرفت
ازو هر دو لشگر شده در شگفت
ابر آشتی شاه را ره نمود
جهان جوی پذیرفت و دادش درود
میان دو شه گشت پیمان برین
که آسوده دارند کشور زکین