چو آمد به بن این کهن داستان
بنامیدمش نامه ی باستان
زتاریخ هجرت ز بعد هزار
یکی سیصد و سیزده برشمار
زشعبان گذشته همی روز ده
مطابق به آغاز اسپندمه
که پایان شد این نامبردار گنج
به یک ماه بردم درین کار رنج
سپاسم زیزدان پیروزگر
که این نامه ی نامی آمد به سر
غرض بود تاریخ، نی شاعری
که طبع من از شعر باشد عری
به ویژه که بودم به بند اندرون
چه لطف آید از طبع بندی برون
درین نامه از هر دری گفته شد
گهرهای معنی بسی سفته شد
زگفتار فردوسی پاکزاد
بسی کرده ام اندرین نامه یاد
نبد اندرین ره مرا توشه ای
هم از خرمن او بدم خوشه ای