دگر شیپریان سر برافراشتند
زفرمان شه روی برکاشتند
به شهر سالامین که بد پایتخت
اراکور را سرکشی بود سخت
شهنشاه کشتی بسی کرد ساز
به سرداری نامور تیرباز
به خشکی سپهدار ارونتاس گرد
که داماد شه بود و با دستبرد
اراکور از مصریان خواست یار
که تنگ آورد کار بر شهریار
ولیکن به فرجام زورش بکاست
به جان از ارونتاس زنهار خواست
پس از رزم سیپروس شاه اردشیر
ابر جنگ کادوزیان شد دلیر
سپاهی برآراست بیش از شمار
پیاده فزون بد زسیصد هزار
چو آمد به کادوزیان آگهی
زآذوقه کردند کشور تهی
در اردوی شه قحطی افتاد سخت
چنین شد گمانش که برگشت بخت
ولیکن به تدبیر تیری بیاز
ببردند کادوزیانش نیاز