کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو شد یزدگرد از جهان کهن
    نمودند هر سو مغان انجمن
    نخواهیم گفتند بهرام را
    دلیر و سبکسار و خودکام را
    که بدکار و بد کیش بودش پدر
    به دل کیش ترساش بودی مگر
    یکی شاهزاده بد از اردشیر
    که کسری بدی نام آن مرد پیر
    بر اورنگ شاهیش بنشاندند
    به شاهی بر او آفرین خواندند
    چو آگاهی آمد به بهرام باز
    به ایران زمین کرد یک ترکتاز
    بزرگان نهادند پیمان برین
    که بهرام و کسری بجویند کین
    زبیشه دو شیر ژیان آورند
    همان تاج را در میان آورند
    کسی کو نشیند میان دو شیر
    گواراست شاهی بر او همچو شیر
    ببردند شیران جنگی کشان
    کشنده شد از بیم چون بی هشان
    بشد تند بهرام و افسر گرفت
    جهانی بدو مانده اندر شگفت
    بر او حمله کردند شیران به کین
    به شمشیر پردخت از ایشان زمین
    بزرگان بر او گوهر افشانده اند
    بر آن شاه نو آفرین خوانده اند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha