کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن را که حسن و شکل و شمایل چنین بود
    چندان که ناز بیش کند نازنین بود
    وقتی در آب و آینه می‌بین جمال خویش
    کز روزگار حاصل عمرت همین بود
    با خود نشین و همدم و هم‌راز خویش باش
    حیف آیدم که با تو کسی همنشین بود
    ای دوست آن خیال جوانی بود نه عشق
    هر دوستی که تا نفس واپسین بود
    روزی که زین جهان به جهان دگر شوم
    در جان من خیال تو نقش نگین بود
    هر جا که می‌روی قدمی باز پس نگر
    سرها ببین که بر سر روی زمین بود
    بر آدمی ملایکه انکار کرده‌اند
    معلومشان نبود که انسان چنین بود
    کاغذ ز شرم پاره شود بشکند قلم
    گر صورتت برابر نقاش چین بود
    چون از لبت همام حدیثی کند تمام
    ز آب حیات بر سخنش آفرین بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha