کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش
    شهوت پرست مانده بود زیر بار خویش
    شد زندگانیم همه در کار عشق یار
    او فارغ از وجودم و مشغول کار خویش
    چشمم چو جویبار شد از انتظار و نیست
    آن نوبهار را هوس جویبار خویش
    از عاشقان مرادش اگر بی‌مرادی است
    ما را رضای یار به از اختیار خویش
    چشمش به تیر غمزه چو می‌بفکند شکار
    بی‌التفات می‌گذرد بر شکار خویش
    در بند زلف یار بود جان من هنوز
    روزی که زین دیار رود با دیار خویش
    شب‌ها مخسب و روز میاسای ای همام
    یک شب مگر رسی به وصال نگار خویش
    امروز روزگار ریاضت کشیدن است
    ضایع مکن چو بی‌خبران روزگار خویش
    گر هستی مراد تو برخیزد از میان
    یابی مراد خویشتن اندر کنار خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha