کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    وداع یار و دیارم چو بگذرد به خیال
    شود منازلم از آب دیده مالامال
    ز سوز سینه من ساربان به فریاد است
    ز بیم آن که رسد آتشش به بار و جمال
    فراق را نفسی چون هزار سال بود
    ببین که چون گذرد روز و هفته و مه و سال
    مرا به خدمت یاران مهربان ایام
    مجال هم‌نفسی داده بود در همه حال
    خیالشان که نماید به ما کنون جز خواب
    پیامشان که رساند مگر نسیم شمال
    میان آتش سوزنده ممکن است آرام
    ولی در آتش هجران قرار و صبر محال
    امید وعدهٔ دیدار می‌دهد ایام
    خوش است وعده او گر دهد زمانه مجال
    دریغ باشد اگر تشنه جان کند تسلیم
    میان بادیه در اشتیاق آب زلال
    همام با شب هجران و انتظار بساز
    مگر طلوع کند آفتاب روز وصال

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha