کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    این نه دردیست که بی دوست بود درمانش
    خُنُک آن جان که نصیبی بود از جانانش
    عقل گوید به نصیحت که مده جان به لبش
    عشق فریاد برآرد که مکن فرمانش
    ای منجم نظر از ماه و ثریا بستان
    چون بخندد مه خوبان بنگر دندانش
    غنچه بر خنده خود خنده زند وقت سحر
    گر ببیند نمک آن دو لب خندانش
    هر رهی را که در او پای نهی پایانی‌ست
    جز ره دوست که پیدا نبود پایانش
    همه دانند که هر طایفه ورزد کیشی
    کیش من آن که شود جان و دلم قربانش
    خاک پایش چو منی را نرسد می‌کوشم
    که رسد چشم مرا گرد سم یکرانش
    هستی خویش نهادم همه در وجه رخش
    گفت کآسان نفروشم ندهم ارزانش
    شد خیال سر زلفت سبب کفر همام
    روی بنمای که تا تازه شود ایمانش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha